مرثیه ای برای اسفندی که هر سال می رود و ما ...
چه اسفندها دود کردیم
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند ؛
همین روزها می رسی از راه !
قیصر امین پور
چه اسفندها دود کردیم
برای تو بانوی گل های مرداد
که در پاسخ مهر ِ اسفند
گل عمر او پرپر و زرد کردی
تو را نام دیگر بباید نهادن
چه نامی به جز خار ِ بیداد؟
چه اسفندها دود کردیم
برای تو ای آفتاب تموزی
که سوزاندی ام , آتش اندر فکندی
نگفتی که شاید به روزی ؛
تو از آتش ِ آه ِ قلبم بسوزی ؟
چه اسفندها دود کردیم
برای تو ای معنی واژه ی داد
هزاران هوار , داد , فریاد
کشیدیم , شاید بیایی !
ولی پرده بر گوش های دلت بود
چه سود از تو ای داد ِ بی داد ...
" به داد دلم رس "
عجب حمله ای !
دلم !
بس کن این جمله های عبث !
...
کنون سال ها بین ما درگذشته
دگر آب وصل از سر ما گذشته
چه مانده است ؟ رویای شب های کور ... ؟
که بازت بگویم به رویا که من ؛
بیا نازنین ! این من ِ دل صبور
همان عاشقم , عاشقم تا به گور !!
ولی نازنین !
صبح اسفند سرد است
و رویا در این صبح مُرده است !
در این صبح ها می نشینم
دو دستم به روی جبینم
همه آن چه بگذشت در یاد آرم
همه قصه ی عشقمان باز بینم ....
....
26 اردیبهشت 1386
پی نوشت ؛
این انسانها هستند که به لحظه ها اهمیت می دهند و بزرگشان می کنند ! (و یا بر عکس) و اِلا به گمانم یک فروردین با دو و یا هشت فروردین تفاوت ذاتی با یکدیگر ندارد !! از همین رو ما نیز تا جایی که بتوانیم مناسبتی نیستیم و مناسبتی نمی نویسیم !! ولی چون اراده ی جمع دوستان همدل بر این است که یک فروردین را لحظه ای مهم بدانیم ، ما نیز چنین کینم و می گوییم ؛ مبارک است ، اما تا باد چنین مبادا !! به امید ِ محو ِ کمی آزادی در سال جدید .
و به یاد آزاده گان در بند.
عکس ؛ بهار 89 ، لنگرود
سال نو مبارک...
به امید بهترین ها در این سال ...
چشمانمان خیره به افق امسال است باشد که برای همه مان آزادی و آزادگی به ارمغان آورد...
دستانت در نوشتن همیشه پر توان و قلبت همیشه لبریز از شاعرانگی و افکار پر عظمت و بلند...
دلمون به یه روز اول فروردین و لحظه ی سال تحویل خوش بود که اونم حسشو خراب کردیه و ازمون گرفتی، الان خوشحالی؟!
تقدیر تقویم انسانهای عادیست و تغییر تدبیر انسانهای عالی.....
دقیقا درست نوشتی.لحظه های ناب ،شکار هر روزه ات باشد.سال نو مبارک.
مزده دهیدباغ رابوی بهارمیرسد...
سال نومبارک
از ما تبریک سال نو ققنوس جان. حالا بعدش چی از آب درمیاد الله اعلم.
بی بی ,بی چادری خانه نشینه !
نداشتیم رد میشدیم برارکم. اومدیم که اومده باشیم داداشکم.
و سلام کنیم .
که دیدم اسفند مرثیه خوان بنای ناز داره منم نازش رو خریدم و دوباره خوندمش .
و کهنگی این زخم :
"برای تو ای واژه ی داد
هزاران هوار / داد / فریاد"
چقدر گفتنی ها رو خوب میگی .
شروع به خواندنت کرده ام رفیق