ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

جانانه !

شنیدن حکایتی غریب آشنا ، ولوله ی کلمات بامدادی ، و طلب کردن عشقی جانانه !
که امشب در این حالم که این چنین ققنوس وار بنگارم ،
مرگ بر روزگاری که در آن هیچ کسی از مرض عشق نمی میرد ! 

  

این شور شبانه چشم تر می خواهد
این عاشقیت نیز جگر می خواهد
فرهاد شو باز تیشه بر دست بگیر ...
ققنوس ز سوختن ثمر می خواهد !

 

 

 

نظرات 8 + ارسال نظر
افسانه جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 11:42 http://ariagirl.persianblog.ir/

درود بر تو!

این رباعی چه باشکوه می درخشد و چه پر واضح از قلبی عاشق حکایت دارد...

دستانت پر توان فرهاد کوه کن...

حامد شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 09:49 http://kooch88.blogsky.com

در عصر ماشین عشق کالایی کمیاب شده است اما با همه این احوال باید به این سخن باور داشت که:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

درخت ابدی شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 11:43 http://eternaltree.persianblog.ir

سلام. خیلی خوبه.
آتشی که نمیرد در دل ماست، برادرجان.

نعیمه شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 13:41 http://dokhtarezamin.blogfa.com/

غالبا عشاق می سوزن و می سوزن و می سوزن و ...
هیچ کس هم عین خیالش نیست
حالا ثمر اون سوختن چیه ما که نفهمیدیم

ثمر سوختن را می باید در زندگی پرنده ای چون ققنوس جستجو کنیم ...

آنا شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 18:17 http://www.royayetafavot.blogfa.com

خوب بود ...چه شوری .....شر نشود

شر هم جزئی از ما و شور ماست ...

ویس شنبه 21 خرداد 1390 ساعت 23:05

مرا می شناسی تو ای عشق

دل من گره گیر چشم نجیب گیاهی است

و نجوای شبنم مرا می برد تا افق های سبز بشارت

درود به سرزمین دل های همیشه عاشق.

یک رهگذر یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 21:26

دعوتتان بوی امید میدهد برادر.تحفه گوهری دراین روزگار وانفسا ودراین دیار بی همنفس.فقط برای سپاس از همتی نوشتم که به نظر میرسد پس این دعوت پنهان است.راستی اگر به حساب تفتیش و... نمیگذارید ،دوست دارم بدانم این ققنوس خودش را باآب خیس کرده یا باچیزی از جنس ماده سوختنی؟(ببخشید که بی اجازه وپا برهنه آمدم وسط...وبلاگ نویس نیستم.قاعده وبلا گردی راهم نمیدانم.رضایتدهید که بی اجازه بگویم دمتان گرم وسرتان خوش ققنوس جگرآور)

سپاس رهگذر ، فقط می دانم که این ققنوس امشب به حد مرگ از خیسی اش بیزار است !

لیلی چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 11:41 http://lilymoslemi.blogfa.com

شاعر شدید به سلامتی؟؟؟

من هنوز دردی که مرا لایق شاعر شدن کند ، را نکشیده ام ... خود را شاعر نمی دانم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد