ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

درباره ی هدایت

کتاب  آشنایی با صادق هدایت ، نوشته م.ف.فرزانه را می خواندم ، تقریبن دو روزی می شد که معطل پنچاه صفحه ی باقیمانده تا سکانس نهایی زندگی او بودم ! و انگار که دلم نمی خواست تمام بشود ، انگار که دلم نمی خواست مستند صادق به سکانس خودکشی برسد ! و کیست که یاس ِ هدایت را هنگامی که در آخرین روزهای عمرش زیر باران قدم می زد ، درک کند ؟ 

 

  

   

 

مرد ! زندانش این زندگی است ! 

مرگ ! پایان ِ دلمردگی است ؟
رفت ! آن ناشناس بنام !
مُرد ! مردن به این سادگی است! 

 

*** 

 

او  !  آزاد مردِمان
هان! مرگش چو مرگمان ...
وای ! خم گشت قامتش
آه ! از دست مردُمان !
او ! آزاد مُرد و رفت
هه ! رجّاله تو بمان !!
زار ! این است زندگی ...
تف ! تف بر تو و زمان !  

 

 

    

 

 

هفته پیش برای اولین بار سری به خانه ی هدایت زدم ، خانه ای که در کتاب مذکور توصیف شده بود و ... و خوشحالم که دیدم  اتاق هدایت را ، هر چند از سوراخ در !! و دل خوشکنک دیدن در و پنجره ی خانه ی هدایت از بیرون خانه ... و .... و بغضی فروخورده از اینکه خانه ی او انبار شده است !! از صمیم قلب خوشحالم که او لااقل در زمانه ی ما زندگی نمی کرد !!!

نظرات 11 + ارسال نظر
نعیمه یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 13:04 http://dokhtarezamin.blogfa.com/

باز جای شکرش باقیه که خانه هنوز وجود دارد و به جای آن پاساژ نساخته اند

آنا یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 23:14 http://www.royayetafavot.blogfa.com

چه عکسای خوبی گذاشتی

ویس یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 23:50

سلام دوست من.چند سالی افتاده بودم دنبال هدایت وهرچی در باره اش نوشته شده بود از جمله همین کتابی که شما نام بردید را خوندم.به کافکا رسیدم اونم خوندم به مکتب نیهیلیسم رسیدم و خوندمش.و بسیار دوستش دارم.کافه نادری هم هر گوشه اش یادگاری از او و فروغ است.کتاب :داستان یک روح نوشته دکتر سیروس شمیسا ،کتابی تحقیقی در باره بوف کور است.خلاصه دوستش دارم وبا شما همصدا هستم.خوشحالیدکه او در این روزگار زندگی نمی کند.

درخت ابدی یکشنبه 22 خرداد 1390 ساعت 23:52 http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
خوب بود.
فقط یه بار از جلو خونه‌ش رد شدم سال‌ها پیش که درش هم بسته بود! اسم خیابونش یادته؟ اطراف میدون ابن سینا بود.

سفینه ی غزل دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 00:04

سلام
میام و می خونمت ببخشید دیر به دیر ...
حال و هوای بدیست این روزها دوست جان...

منیره دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 11:11 http://rishi.persianblog.ir

دم ٍ بی بازدم سیری چند ؟

میله بدون پرچم دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 13:20

سلام
نمی دونم چی بگم!
نمی دونم بگم که رفتن کار درستیه یا موندن... چون واقعاً خودم هم نمی دونم
ولی می دونم که باید کاری بکنم
روزگار بدیه ما هم بدتریم

مریم دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 20:46 http://www.alone-silence.persianblog.ir

خوشا به حالش...

نعیمه سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 16:31 http://dokhtarezamin.blogfa.com/

نگرانت شدم
حالت خوبه؟

ممنون ... ولی از اینکه در میان این همه بدی حالم خوب باشد ، حالم بد می شود !

FarNaZ جمعه 27 خرداد 1390 ساعت 20:30 http://doggish.blogsky.com/

شاید اگه او و امثالش الان زندگی میکردن... میتونستیم کمی تغییر ایجاد کنیم...

کیمیا دوشنبه 27 تیر 1390 ساعت 00:12

هدایت از نویسندگان مورد علاقه ی من است و من او را بسیار دوست دارم اما برخی با دیدی منفی به او و آثارش می نگرند و این شاید به علت خودکشی او باشد. به نظر من هدایت به خاطر چیزی که مردم آن را کوه مشکلات و خیلی چیزهای دیگر... می نامند خود کشی نکرد بلکه او مانند میوه ای بود که از رسیدگی بیش از حد از درختی فرو افتاده و به خاک می پیوندد.می توان گفت او به کمال رسیده بود(البته کمالی نسبی)

درود بر تو و نگاهت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد