ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

کابوسی به طول شب

خون گرفته است نگاه را

نگاه کن .

کوه هم

هم شانه ی درد من نیست

دیگر
دریای سرخ !

بی ساحلی ات را ،
تو همه اشک و آه کن !

تنها ی من

فریاد ِ درد
تنها

رو به چاه کن. 

 

چشم های قرمز تو

آن چشم های بی شک !

مقتل چشم های من است  ؟

اینک !
یادش بخیر ...
یادش بخیر
آیینه های بی لک ! 

 

آخر
ای یار !
ای غمخوار !
تو

یادت نیست ... حال

شاید.

اما من خوب به خاطر دارم ،
در آیینه ی چشمانت ،
آن چشم را و آن خال !

که تو از چشم من می دیدی

خود را

و من هم از چشم تو می دیدم

خود را 

 

آخر ...
آخر

چشم من بود چشم هایت!

و حال

چشم من

در چشم تو

به خون ِ خویش آغشته شده ...

می بینی ؟ 

 

***

 

 

چشمانت روشن  

روشنای زندگی من !
سرت سبز  


دریغا

آیینه مات شد و
تو از کیش ِ چشم های من برگشتی؟
حال ،
لااقل

مراقب چشم های خودت باش
چشم و چراغ ِ غمکده ی دل ِ من !

که تنها چشم های تو باقی مانده است ،

که یادگار ِ چشم های من است ...
یادگار ِ ایمان من .

آخر ...
آخر

چشم من بود چشم هایت!

نظرات 8 + ارسال نظر
سفینه ی غزل شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 17:59 http://safineyeghazal.persianblog.ir

صدای درد را می شود از لابلای کلمات این شعر شنید....کوه هم ، هم شانه ی درد من نیست...واژه ها و حس های درخشانی میشه از شعرت بیرون کشید ولی کمی غربال گری می خواد . گاهی بد نیست بذاری کمی جا خوش کنه و خوب برسه. بعد بریزیش توی یه الک، یه صافی زیبایی شناسی و خوب صافش کنی.. تا ببینی چه معجون نابی از آب در میاد. این بود نظر یک کد بانو!! درباره ی شعر ققنوس.

فرواک شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 18:11

سلام.
واووو. خیلی قشنگ بود. حس خوبی بهم داد. مرسی

کیمیا شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 22:08 http://superlative.blogfa.com

سلام
راستش نمی دانم چرا برای بvخی از شعرها نمی توانم کامنتی بنویسم! شاید چون فکر می کنم نسبت به اشعار دیگرتان کمی شخصی ترند!
تعابیر و جملات زیبایی به کار برده اید از جمله:
که تو از چشم من می دیدی

خود را

و من هم از چشم تو می دیدم

خود را
ایام به کام....

نیکادل شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 23:08 http://peango.persianblog.ir/

سلام
چشم های تو و دیده های دیگری ...
در چه حالی ققنوس؟ از روشنی بگو

درخت ابدی یکشنبه 16 مرداد 1390 ساعت 00:38 http://eternaltree.persianblog.ir

می‌فهممش این غم رو.

آنا یکشنبه 16 مرداد 1390 ساعت 00:48

چند تا ترکیب ناب داشتی همشهری . آفرین

نسیم یکشنبه 16 مرداد 1390 ساعت 22:14

ترکیب یادگار ایمان من خیلی به دلم نشست...

ویس دوشنبه 17 مرداد 1390 ساعت 01:59

عاشق در نگاه معشوق می نشیند.ومی ترسد که اگر حتی مژه ای بزند او رانده خواهد شد.

غم عاشقی،غمی عمیق است که عاشق دوستش دارد.

دردیست غیر مردن،کان را دوا نباشد

پس من چگونه گویم،کاین درد را دوا کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد