ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

تاملات نابه هنگام !

یک مثال برای شروع ؛

جنگ که شد ، تشکیل شد ، نامش وزارت جنگ بود ، اما در حین همان جنگ به وزارت دفاع تغییر نام یافت !! می خواهم بگویم انسان این گونه همیشه به دنبال فریب ِ خود است !  

 

و اما دموکراسی ؛

_ حرف آخر را اول می زنم ؛ بنده هر مدافع ِ سیستم ِ حکومتی ِ دموکراسی را که دیده ام ، در انتها این را گفته است ؛ دموکراسی لااقل از بقیه ی اشکال حکومتی بهتر است !

اما من علاوه بر اینکه در این جمله ی حضرات تردید بسیار دارم ، سوال می کنم ؛ به راستی انسان ِ پرمدعای امروز چرا تا این حد به دنبال حداقل هاست ؟ و چرا برای پیشرفت ِ واقعی مبارزه نمی کند ؟ 

 ای وای از دست انسانهای کم خواه ، حداقلی ، کوتوله و طبل های توخالی عصر ِ ما ! 

 

- طالبان ِ دموکراسی ، از شیوه ی قرنها پیش برای حکومت استفاده می کنند و خود را مترقی و متجدد نیز می دانند ، عجب !! جالب است ! 

 

- من از خودکامه گی حمایت نمی کنم ، اما دوستان ، در واقعیت آیا دموکراسی فریب نیست ؟ و آیا پادشان خودکامه ی قدرت طلب صداقت بیشتری ندارند ؟ 

 

- دموکراسی ِ ناقص ، بدترین نوع ِ حکومت است ، و دوستی می گفت ؛ دموکراسی کامل و آرمانی ، همانی است که هنوز نیامده است !!!

به راستی ، آقا کی می آیی ؟؟؟؟ 

 

- دموکراسی ، مردم سالاری ! یا همان حکومت مردم بر مردم یا اگر می خواهیم ترجمه ی تحت اللفظی ِ یونانی اش را بگوییم ، همان قدرت یا حاکمیت ِ مردم ... !

باشد ، قبول ! حرفی نیست ، اما سوال اینجاست ؛ آیا مردم به راستی شایسته ی حکومتند ؟  اگر هستند ، پس دیگر اصولن چه نیازی به حکومت است ؟  به واقع عجیب است ! در این بین اصولن حکومت دیگر چه معنا می دهد ؟  

 

- آیا نوعی بی حکومتی (آنارشیسم) پی امد ناگزیر دموکراسی نیست ؟

آیا دموکراسی در حالت ایده آلش ، جامعه ی طبقاتی را نادیده نخواهد گرفت ؟ آیا تفاوت ، بازیچه ی دست ِ حاکمان نخواهد شد؟  

 

- می فرمایند ؛ همه با هم برابرند !! واقعن ؟ شک ندارم هم او که این جمله ی "همه با هم برابرند" را می گوید به این دلیل است که نابرابری و برتری خود را به رخ دیگران بکشد. 

 

- خانوم ها و آقایانی که فریاد برابری خواهی تان گوشمان را کر کرده است ؛ برابری چیست ؟ آیا جامعه ی آرمانی شما ، گله ای از آدم های شبیه سازی شده است ؟ موسسه ی رویان را به یاری بگیرید ... کمکتان خواهد کرد !  

 

و اما بعد ؛

مشارکت سیاسی و پیگیر بودن ِ مردم در امور ِ سیاسی ، یکی از ارکان موفقیت ِ دموکراسی است . اما در حکومت دموکراسی که یکی از شعارهای آن این است که همه حق دارند و حق با همه است ، خود ِ حکومت ، منفعل کننده ی مردم خواهد بود. و خود حکومت مردم را دلسرد و بی تفاوت نسبت به مسائل ِ حکومتی خواهد کرد(منظور از بی تفاوتی نسبت به مسائل حکومتی ، دفاع از حق و حقوق صنفی و این جور مسائل ِ جزئی نیست ، فراموش نکنید دموکراسی مدعی است که مردم حاکمند ، پس اشتباه نکنید ، و سطح ِ این حرف را درسطح حاکمیت در نظر بگیرید) احتیاج به توضیح دارد که چرا ؟؟

بنابراین می شود گفت ؛ دموکراسی به صورت خود به خودی ، سمی برای مرگ خود تولید می کند و آن را نوش می کند!

مردم که بی تفاوت و منفعل شوند ، رسانه ، عنان ِ کار ِ جامعه ی مدنی را در اختیار ِ خود خواهد گرفت ، و رسانه در اختیار ِ چه کسانی است ؟ قدرتمندان ... ! بله دوستان ، خوداُسکلیزم ِ مزمن ، یعنی همین !! 

 

همین جوری ؛

در هر وبلاگ ِ دوزاری که ورود می کنیم ، می بینیم که به راحتی ، خدا ، این مفهوم ِ مقدس ِ چند هزار ساله ، را می شکنند و زیر سوال می برند ، اما نوبت به دموکراسی که می رسد ... نه ! نه ! کمتر کسی چنین فکری به سرش می زند که به این مقدس شده ی نو ، کمتر از گل بگوید ....

اخته گی ، بی خاصیتی .... هی ...! چه کرده اید با ما ....

بشکنید برادران ، بشکنید این لوح های کهن را !

نظرات 13 + ارسال نظر
سعید جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 14:14 http://ganjineh.mihanblog.com/

به ما مردم عامه خرده نگیر ققنوس جان. هر وقت یکی اومد از دمکراسی و سوسیال دموکراسی و بقیه ی مشتقات دموکراسی بد گفت و نوید یک حکومت بهتر و دور از ریا و برابری واقعی و این حرفا رو داد، یا تهش به هیتلر و استالین رسید یا خامنه ای و ایدی امین. ما میدونیم دموکراسی مقدس نیست. اصلا میدونیم دموکراسی حق صدای بلندتر و فریبنده تر به بقیه ی صداها هست. اما هر چی هست، حداقل وقتی که با دسته ی تبر ما رو مورد عنایت قرار میده قبلش وازلین تعارف میکنه.
شاید یه روزی بیاد که عمر این نوع حکومت هم مثل عمر انواع دیگه به سر بیاد و هیچ وصله و پینه و تغییر چیدمانی نتونه از کنار رفتنش جلوگیری کنه، شاید همین حرف های امروز آدمایی مثل تو شروع این سرنگونی باشه تا یه نوع بهتی از حکومت شروع بشه. اما برای کسایی مثل ما که هنوز دموکراسی رو یاد نگرفتن، گذر از دموکراسی همون برگشت به عقب معنی میده.

آن چه ارزش مند است این است که بتوانیم تغییری ایجاد کنیم ... وگرنه به حتم عمر طبیعی این حکومت نیز به پایان خواهد رسید و به مرگ طبیعی خواهد مرد !
اما ما چه کرده ایم در این بین دوست من ؟

کیمیا جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 18:41

سلام می شود گفت اکثر ملل توسط رهبران درجه دوم اداره شده اند و می شوند یعنی قوه ی تفکر و تعقل آنها نسبت به دانشمندان و روشنفکران به مراتب پست تر است و با این حرف شما موفقم که گفتید((پادشان خودکامه ی قدرت طلب صداقت بیشتری دارند))...
سیاست مداران فعلی(من فقط کشور خودمان را نمی گویم) می دانندکه هیچ چیز آسانتر از آن نیست که مردم را از چیزی که مورد علاقه شان است متنفر کنند و آن چیزی را که خود دوست دارند را بر آنان تحمیل کنند و بالعکس.این حقیقت را یک جاهل جسور هم وقتی در مقابل محکمه قرار گرفته می تواند بفهمد که جهالت ماسکی است که بر روی قضا و قدر افتاده و مانع از فعالیت بشر می شود .
نمی گویم اینترنت و ...چیز بدی هستند اما اگر حداقل بشر با این قوه ی تفکر به بیست سال پیش بازمیگشت می توانست همان دموکراسی آرمانی را ببیند...اینترنت کمی مردم را تنبل کرده .آنها یاد گرفته اند که فقط در این موارد شنونده و خواننده باشند...
و از شما هم تشکر می کنم بابت زیر سوال بردن دموکراسی!!!این تعصب همیشگی! به قول انیشتین در عصری که مردم توانسته اند تا ریز ترین ذرات اتم را بشکنند و بشکافند اما قادر به شکستن تعصبهای قدیمی خود نیستند.
ایام به کام...

سلام / تا بوده ، سواری میان مایه گان بود ... و دریغ که در این دیار فرومایه گان سوار کارند !
به نکات خوبی اشاره کرده ای ...
سپاس

ویس جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 21:56

بدون طرفداری از هر ایسمی،باید در هر جامعه ای ،انسان از حقوق انسانی اش بهره مند باشد و با او مثل گوسفند رفتار نشود.حقوق انسانی:بهره مندی از حق انتخاب دین،انتخاب لباس،استفاده از تحصیل و بهداشت و غذا،حق کار،و داشتن حقوقی انسانی نه جنسیتی می باشد.این حقوق در هر تعریف سیاسی باشد من رای می دهم.

من نیز مخالف صد در صد برخورد غیر انسانی ام ... اما سوالی دارم ، آیا انسان و حقوقش به خودی خود تعریف می شوند ؟
آن چه ما انسان می دانیم چیست ؟
پاسخ به این سوال ، حقوق انسان را مشخص تر می کند ...
...
آن تعاریفی که امروزه درباره ی انسان و انسانیت گفته می شود ، مضحک ترین هاست !
........... گوته

درخت ابدی یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 05:24 http://eternaltree.persianblog.ir

سلام بر ققنوس.
اگه تو جامعه‌ای زندگی می‌کردیم که فضای باز، مطبوعات آزاد، جامعه‌ی طبقه‌بندی شده و در عین حال پویا (در مقابل جامعه‌ی هردمبیل و ایستا)، امنیت نسبی و کلی مزایای عمومی دیگه داشت، این‌طور به صداقت نداشته‌ی دیکتاتور که سایه‌ش مستدامه بر سرمون، غبطه نمی‌خوردیم.
همون مورد اولت دقیقا از مصادیق زندگی تو جوامع استبدادیه.
دموکراسی نظامیه که اصولی واسه خودش داره و قانونی. یه بار که تو هوای آزاد نفس بکشی متوجه می‌شی چقدر کلی‌بافی کردی.
دموکراسی مفهوم پویاییه، مدام رو به پیش‌رفته و مدام در معرض نقد. کدوم حکومت استبدادی رو دیدی که نقد کردن بهش باعث ساقط شدنش نشه؟
احتمالا انگیزه‌ت وقایع انگلیس بوده. چیزی شبیه وقایع دوسال پیش فرانسه. همین حالا هم تو سوریه و بحرین همین داستانه، با شکلی متفاوت. "مردم" به خاطر حقوق اولیه‌شون می‌ریزن تو خیابون. یکی گلوله‌های واقعی به قصد کشت نصیبش می‌شه و یکی هم گلوله‌های پلاستیکی.
فکر می‌کنم ما جماعت اسطوره‌‌اندیش نمی‌تونیم درکی از اون جوامع داشته باشیم، چون تا حالا نداشتیم.

سلام / راستش از اوضاع انگلستان تقریبن بی خبرم !
در جایی ، یک نفری ، یک فیلسوفی را به زعم خود زیر سوال برده بود ! و مدام برای نفی وی از نقدی که او به دموکراسی وارد کرده بود می گفت ... و ...
البته می شود ، به هزار و یک روش توجیه کرد که چرا آن بزرگ به دموکراسی نقد کرده ، اما من دلیلی برای توجیه ندیدم ! در واقع من ترجیح دادم حمله کنم تا اینکه دفاع کنم ، و کاملن هم می دانم که کمتر کسی است که این حمله ی من را بپسندد ... اما ...
درست است که من در جامعه ی آزاد (سوال است که آیا دموکراسی آزادی بخش است ؟)یک نفس هم زندگی نکرده ام ، و شاید مسخره باشد که نقدم را متوجه آن سیستمی کنم که آن را حتی به چشم هم ندیده ام ، اما به ادراکم می توانم بفهمم که آن هم ایده آل من نیست ... و ما یک بار زندگی می کنیم !
...
و البته گفتن ندارد که در مسیر مبارزه با استبداد هم مسیریم ... حرف من چیز دیگری است ...

فرواک یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 12:03

سلام.
از فلسفه به 30 یاست رسیده‌ای ققنوس؟

سلام /
نه در فلسفه ادعایی دارم و نه در سیاست ...
اما مگر سیاست از فلسفه جداست ؟ علم ِ نوپای سیاست آن قدر گستردگی دارد که فلسفه ، بخشی از فلسفه ، را نیز در بر بگیرد ...

میله بدون پرچم یکشنبه 23 مرداد 1390 ساعت 15:19

سلام ققنوس
شاید این جمعه بیاید ... شاید (این در جواب اون سوال وسطای پست!)
وقتی سوال این باشد که چه کسی باید حکومت کند این مشکلات و سوالات به وجود می آید... رفتن پی جواب این سوالات(چه کسی؟ و یا آیا مردم شایسته اند؟ یا مثلاً اگر اکثریتی گفتند آقائیت حاکم باشد چه؟ و...) بد نیست اما راه به جایی نمی برد ... اما وقتی سوال این باشد که چگونه باید حکومت نمود؟ جواب ها کمی به درد بخور تر می شود ... بزرگانی بودند که در جواب سوال اول و مشکلات پیرامونی اش به انواع خاصی از دموکراسی رسیدند (به گفته شما ناقص و به گفته دیگران متعهد یا ...) که بیراهه بود و...
....
برابری حقوقی به نظرم به مشابه سازی راه نداشته باشد... اینجا رو باهات موافق نیستم.

سلام / نمی خواستم وارد این بحث ها بشوم ، همان طور که در جواب درخت علت این نوشتار را گفتم ....
اما حالا که گفتی ، باشد ! آن جناب ِ پوپر کلی با خودشان فکر کردند و "چه کسی " جناب افلاطون را به "چه جور" تبدیل کردند ! که به نوعی ساز و کار حکومتی مراقب ِ افراد حاکم باشد و از این جور حرف ها ...
باشد ... ساز و کار بهتر می تواند ... اما چه ساز و کاری ؟
خوب حال چه شده است ؟ چه اتفاقی افتاده است؟ ... و نتیجه ....؟؟ غیر این است که یک مشت میان مایه که قدرت به آنها رایگان هدیه شده است ! ، یک مشت سخنگوی صرف و تداراکاتچی و به قول کیمیا یک مشت آدم درجه دو سوار کارند ؟
اگر به دنبال همان نتیجه ای هستی که امثال پوپر دنبالش هستند که هیچ انتقادی نمی شود کرد ... مثلن ایشان خود را فیلسوف امیدوار می دانند ، چرا ؟ امیدشان را در چه می بینند ؟ در این ها ؛ چون امید به زندگی بالا رفته است ، بهداشت بهتر شده است ، فقر مادی کمتر شده است و ... یعنی زندگی و فقط زنده بودن و بیشتر زنده بودن ! همین ! و دیگر هیچ !
اگر همین را جان مایه ی اندیشه ات قرار داده ای و همین را می خواهی و به همین آسودگی قانعی و همین ها را امید به زندگی می دانی ، و همین ها را مایه ی پیشرفت انسان می دانی که حرفی نیست ...
....
خوشحالم که لااقل مدعی برابری حقیقی انسانها نشده ای ! اما درباره ی برابری حقوقی ... بگذار راحت و ساده بگویم ؛ برابری حقوقی یعنی چه ؟ .... یعنی همه از حقوق برابری برخوردار باشند !
این جمله نه احتیاج به فلسفه بافتن دارد ، نه احتیاج به هیچ چیز دیگر ، پر واضح است که چنین جمله ای واقعیت ندارد ! مگر می شود آدم های نابرابر از حقوق برابری برخوردار باشند ؟ اصلن تا حال کجا شده است که این چنین باشد؟ بیاییم یک بار دیگر جمله ها را از نو بخوانیم ...
اگر مراد از برابری حقوقی چیز ِ دیگری به جز برابری حقوقی است ، که دیگر چرا می گوییم برابری حقوقی ؟!
....
سعدی می گوید ؛ بنی آدم اعضای یک پیکرند ! توجه بفرمایید که حتی اعضای یک پیکر هم با یکدیگر برابر نیستند ! کیست که اهمیت عضو قلب و عضو دست را یکسان بداند ؟

سوفیا دوشنبه 24 مرداد 1390 ساعت 15:19 http://allethiayehich.blogfa.com

سلام
من در تعریف دموکراسی این رو بیشتر می پسندم
حکومت گروهی از مردم بر بقیه
به جای حکومت یک نفربر بقیه. یعنی فقط تعداد حکومت گران از یکی به چند تا میرسه وگرنه اساس که حکومت کردنه تغییر نمی کنه

سلام
اصل همان خواست قدرت است ...

میله بدون پرچم سه‌شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 14:00

سلام برادر
تبدیل چه کسی به چه جور تغییر ساده ایست , بله قبول دارم که ساده است اما ساده انگارانه نیست... چند دهه قبل به خاطر اینکه به جواب این سوال فکری نشده بود (و اساساً این سوال برای اکثریت قریب به اتفاق مطرح نبود) آن کلاه تا قوزک پا پایین آمد و شد آنچه شد...صدها سال مسافران چمدانهای سبک و سنگین خود را با دست حمل می کردند و تازه چند سال است که این تغییر ساده به وجود آمده است که زیر چمدانها چرخ اضافه شود! اضافه شدن چرخ (چرخی که صدها سال از اختراعش می گذشت) یک تغییر ساده بود ... آیا می شود گفت مبتکر این کار پیش خودش کلی نشسته فکر کرده که چی! یعنی اینقدر اوسکول بوده که فکر کرده با این کار مشکلات مسافرت رو حل کرده؟! یعنی مشکل زندگی و دنیای مسافران همش راحتی حمل چمدان بود!؟ و ...
این که یک مشت میان مایه در جاهایی از دنیا سوار کار شده اند , درست, چه چیزی رو نشون می ده؟؟ من متوجه نمی شوم!... اگر درست برداشت کرده باشم جوابم اینه که بله من ترجیح می دم بین این دو گزینه ( الف) حاکم پرمایه بدون سازوکار حکومتی که آسایش و آرامش آدمیان را فراهم کند. ب)آدم میان مایه با سازوکاری که آسایش و آرامش آدمیان را فراهم کند.) گزینه ب را انتخاب کنم ... یعنی سازوکاره برای من مهمتره والبته مستقل از مایه است! (حالا بحث تشخیص میزان مایه خودش مبحث دیگری است... تشخیص بامایگان از میان مایگان در جامعه انسانی مثل تشخیص قلب از دست راحت نیست)
...
دقیقاً همینها (آسایش و آرامش وصلح و امنیت و ...) را من از حکومت ایده آلم انتظار دارم و چیز دیگری نمی خواهم!! معنای زندگی و کیفیت آن و فلسفه آن را جای دیگر می جویم.
...
و اما در مورد برابری حقوقی: علیرغم همه اگر و مگرهایی که آوردی من هنوز همان حرف سابقم را می زنم " برابری حقوقی به نظرم به مشابه سازی راه نداشته باشد" ...
مسلماً آزادی افراد در یک جامعه آزاد به یک میزان نیست , کم و زیاد دارد و غیره و ذلک اما من به صرف اینکه چون آزادی واقعیت ندارد و هیچ کجای دنیا همه انسانها آزادی کامل ندارند و مشابه یکدیگر هم قدرت استفاده از آزادی را ندارند نمیزنم زیر ارزش آزادی!
ببخشید من آدم قانعی هستم و به همین حداقل ها قناعت می کنم.

سلام و عرض ادب ؛
رسم نادرستی در وبلاگستان وجود دارد! یک نفر در وبلاگش نکاتی را درباب یک موضوع می نویسد ، اما هیچ خواننده ای توجه نمی کند که او درباره ی آن موضوع به چه نکاتی اشاره کرده است ، و فقط در مورد ِ آن موضوع انشای آزاد می نویسند ! گویی به این ترتیب است ؛ هر چه از دموکراسی می دانید بنویسید !!
من از دوستان وبلاگی تقاضا دارم که کمی بیشتر به حرفها و نوشته ها دقت کنند ... تا اینچنین ما را روانه ی دوران ماقبل اختراع چرخ نکنند !
من هم هدفم از نوشتن ِ این متن را گفته ام و هم نکاتی که درباره ی دموکراسی گفته ام روشن است. اما برادر عزیز قبول بفرما که کسی به اصل مطلب توجهی نکرده است ...
***
- اینکه می گویی معنای زندگی و کیفیت و فلسفه ی آن را در جای دیگری جستجو می کنی ، از نظرگاه من خطاست ! بر من آشکار است که اینها از هم جدا نیستند ... در میدان نبرد ، پرچم فلسفه ی جنگی ات باید مشخص باشد و هویدا ... این جا ، زندگی ، میدان نبرد است ، پرچمت را بر سر میله نصب کن ، دوست عزیز ِ من ، مهندس میله ی بدون پرچم !
- تو از زندگی ، آسایش و آرامش و صلح و ... را می خواهی و ... بس ! اما من تا هستم زنده به آنم که آرام نگیرم ! در راه پر شر و شور و پرخطر خطر بودن را به آسودگی ترجیح می دهم .... که هستم اگر می روم ، گر نروم نیستم ! تا هستم این چنینم ؛ آسایش برای من استراحتگاه موقتی است که آشفتگی و شور جدیدی را در زندگی ام بیاغازم ! ... آرامش ، برای من آتش سوزان زیر خاکستر ِ آرام است ... و صلح برای من ، نه هدف و غایت ! که نقطه ی آغازی دوباره برای مبارزه است !
- برابری ... من اما و اگر نمی آورم ... حرف من این است که برابری وجود ندارد ... اما مقایسه ات به واقع عجیب ترین و غریب ترین قیاس هاست ... آزادی و برابری !!
برابری و برابری خواهی ! ... این دشمن آزادی و آزاده جانی ... این دو را هم ارزش کرده ای ؟
کوتاه و گویا و صریح می گویم ؛ آزاده جان جنگاور است ، و برابر ها هیچ جنگی با هم ندارند ! همین.
***
با تشکر فراوان.

میله بدون پرچم چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 10:57

سلام ققنوس عزیز
1- هر نوشته ای استعداد بد فهمیده شدن را دارد به خصوص در عالم مجاز که گزیده نیز باید گفت و به ویژه در کامنت دونی! لذا نباید از این بابت تعجب نمود یا نگران شد یا...
2- نظرگاه شما در بند دوم از بیخ خطاست! همان خطای بند اول که خود از آن ناراحت! (آفتاب آمد دلیل آفتاب) ...من گفتم انتظارم از حکومت تامین فلان و بهمان است و از حکومت انتظار ندارم معنای زندگی و کیفیت و فلسفه آن را برای من بسته بندی و درب منزل تحویل دهد! حکومت کار خودش را بکند من اینها را جای دیگر می جویم... این در ایام حکومت ایده آل من است اما وقتی هنوز به وقوع نپیوسته است طبیعتاً بعضی از این مسایل با حکومت و... خلط می شود و...
3- بند سوم هم خطای بند دوم را دارد... من از زندگی فقط آن انتظارات را ندارم!!! من از حکومت آنها را می خواهم که با خیال آسوده بروم سر مسایل دیگر... اما در باب شعارهای پر شور انتهای این بند: موفق باشی برادر, من وقتی جوانانی با با این شور و شوق می بینم لذت می برم.
4- خیلی به جنگ علاقمندی! قیاس از بابت عکس العمل در برابر یک مقوله یا یک ارزش است که در واقعیت وجود خارجی یا کامل ندارند... اما تو اساساً با تعریفی که از برابری داری نه تنها آن را ارزش نمی دانی بلکه ضد ارزش می دانی و از این جهت بر می آشوبی از این قیاس. حق داری. اما تو اشاره به وجود خارجی نداشتن کردی من هم مقایسه کردم که این هم وجود خارجی ندارد ولی من زیر همه چیز نمی زنم! پس زیاد عجیب و غریب نیست!!
تو برابری را می بری به نا مطلوب ترین نقطه و بعد می گویی این کجا و آن کجا! من حرفم از برخورد قانون و حکومت با شهروندان به صورت برابر و بدون توجه به قد و وزن و قدرت آنهاست اما تو موضوع را می بری به منتهی الیه مشابه سازی و آدم های هم قد و برابر و شابلون زده! که من هم می دانم نه ممکن است و نه مطلوب.
من حرفم این است که بین آدمها به نحو تهوع آوری از طرف قانون و حکومت (شخصیت های حقوقی) فرق گذاشته می شود , بر حسب دین و عقیده و تبار و لهجه و جنسیت و...و لذا به آرمان برابری حقوقی معتقدم و می گویم این به مشابه سازی راه نمی برد.
خوش و خرم باشی
و خنک در زیر آفتاب گرم

ققنوس خیس به میله بدون پرچم ! چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 16:03


سلام بر تو
همیشه احتمال بد فهمیده شدن ، برداشت اشتباه ، تفسیر نادرست ، تاویل ِ باطل و ... از متن وجود دارد ، اما آن چه در این گفتگو و تا اینجای کار بیش از هر چیز دیگری چهره نمایانده است ، نه بدفهمی ، که تفاوت و دور بودن ِ بسیار ِ جنس اندیشه هاست ...
میله جان !
کسی از حکومتی انتظار ندارد که معنای زندگی را برای مردمان ِ حکومت مشخص کند ! حکومتی که چنین کند ، حکومتی ایدئولوگ است ، که صد البته مورد پسند من نیست ! من نه از تعیین معنا توسط حکومت برای فرد گفتم ، که از فرد ِ آزاده جان و یکپارچه ای گفتم ، که نظراتش در همه ی موارد یکپارچه است ! منی که معنای زندگی را بر طور و روش ِ خود یافته ام ، نمی توانم با نوعی از حکومت که با فریب اکثریت ، دروغ ِ بسیاران و ... معنای زندگی ام را تباه می کند ، سازش کنم !
دقت ِ خوانشت را فرا می خوانم که این را بگویم ؛
در واقع رابطه ی معنای زندگی و فرد و حکومت ، که من آن را ترسیم کرده ام ، رابطه ی فرد ی است که معنای زندگی را خلق می کند و یا جستجو می کند ، با حکومتی که بر آن فرد حکومت می کند ! رابطه ای است از پایین به بالا ... نه اینکه آن چنان که تو گفتی رابطه ای از بالا به پایین باشد ، که در آن حکومت معنای زندگی را برای فرد مشخص کند !!
***
در باب کنایه ای که به زعم خود به، باز به زعم خود، شعارهای من زده ای ؛
به راستی شعار چیست ؟ آیا آن به جز علامت ، نشانه ، رسم و سخنی است برای جمعی و جماعتی ؟ و غیر این است که من گفتم برای من آرامش ، آسایش ، صلح و امنیت و ... هدفی غایی نیست ... و غیر این است که تو این سخنان مرا شعار خواندی ؟
دوست عزیز !
و غیر این است که هر جمع و جماعتی ، خواهان آرامش و آسایش و آسودگی اند .... ؟؟؟ و غیر این است که این نشانه و علامت ِ هر جماعتی است ؟
قضاوت با خود ِ تو !! من شعار داده ام ، یا تو ؟؟؟ مرا انکار کن ، اما منصف باش !
***
من جنگ طلب نیستم ، اما از درسهای دانشکده ی جنگ زندگی آموخته ام ؛ آن چه مرا از پای نیفکند ، قوی ترم می سازد !! بله ، من جنگاورم ! و مبارز طلب !! و همان گونه که گفتم ، "آزاده جان جنگاور است" و برابری ...
برابری برای تو ارزشی ذاتی دارد ، و حال آنکه برای من نه ! برای من برابری ، با مرگ تدریجی یکسان است ... آرمان حقوق ِ برابر !! روشی برای همسان سازی است .... و همسان سازی ، اخته هایی آرمانی ، جهانی بی شور ، اندیشه هایی ایستا و .... را برای ما به ارمغان خواهد آورد !
بله میله ی بدون پرچم ! در چنین جهانی ، هیچ کس زیر "هیچ چیز" نخواهد زد ! "همه چیز" پیشکش !!!!
در این جهان پرچم ِ هیچ ارزش ِ نویی برافراشته نخواهد شد ...

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 14:30

سلام بر ققنوس گرامی
یک بار مرور می کنیم تا بدفهمی ها پاک شود و صحبت دور و نزدیکی و غیره و ذلک پیش نیاید...
ابتدا من ضمن تایید ضمنی مشکلات دموکراسی گفتم باید در مورد چگونه حکومت کردن بیندیشیم و ... و گفتم که برابری حقوقی به مشابه سازی راه نمی برد.
تو در ادامه اشاره کردی با سازوکارهای لیبرال دموکراسی چه بهبودی حاصل شده است؟ بهبود بهداشت و فقر و از این قبیل مسایل و ... و اشاره کردی که اگرهمین ها را مایه ی پیشرفت انسان می دانی که هیچ! و من یاداوری کردم که انتظارم از حکومت همین هاست (همین بهبودها و آسایش و آرامش و امنیت و...) و انتظار دیگری ندارم. باقی امور (اموری که زندگی را از زنده بودن صرف جدا می کند) را در جای دیگر می جویم... بعد شما اشاره کردی که من (میله) در زندگی فقط به دنبال آسایش و آرامش و صلحم و... که من باز متذکر شدم بحث انتظارمان از حکومت و زندگی و معنای آن خلط نشود... پر واضح است که تو به دنبال حکومت ایدئولوگ نیستی و من چنین خبطی مرتکب نشدم.
***
در باب شعار اگر معنای کنایی یا طنز مد نظرم بود حتماً علامت تعجب می گذاشتم ... منظورم از شعار معنای حقیقی خود کلمه بود و من هیچ ابایی از شعار دادن ندارم.
***
من هنوز متوجه نشده ام آرمان حقوق برابر (همان چیزهایی که در بند 4 گفتم) چگونه به همسان سازی منتهی می شود...

ققنوس خیس به میله ی عزیز پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 18:55

سلام بر تو / پیش از هر چیز ، امید آن دارم که صراحت کلامم سبب ِ رنجش ِ خاطر تو دوست عزیز نشده باشد ! که البته با شناختی که از تو دارم به یقین نرنجیده ای ... به گمانم گفتگوهای وبلاگستان هر چه شفاف تر و صریح تر شود ، برای همه بهتر است. و اگر ما صراحت را رسم وبلاگستان نکنیم ، چه کسی این کار را بکند ؟ به شخصه تا زمانی که در اینجا حضور دارم ، بر کوچکترین اختلافها نیز دامن خواهم زد تا سنگ ِ سخنانمان صیقلی گردد و ثمین شود ، شاید !
اختلاف ! تفاوت ! همین را پی می گیرم ، تا به پرسش انتهایی ات در حد توان ِ اندکم پاسخی گویم ...
پرسیده ای آرمان حقوق ِ برابر چگونه به همسان سازی منتهی می شود ؟!
نمی دانم اینکه بر حقوق ِ برابر پافشاری می کنی ، و نه بر برابری ، آیا دلیل این است که این دو را از هم جدا می دانی یا نه ! که البته با توجه به ارزش دانستن ِ برابری از جانب تو ، قابل حدس است که ایراد تو بر من ، همان مخالفت ِ من با آرمان برابری خواهی است.
نظریه ی حقوق برابر شکل و روش ِ پیاده شدن آرمان برابری خواهی است. وقتی می گوییم آرمان ، یعنی آن چه که در دوردست و آینده متصور هستیم ... و لااقل هنوز وجود ندارد. پس ابتدا باید بدانیم که همان شعار دهندگان و شیپورزنان نیز بر عدم وجود برابری یقین داشته اند. حال می رسیم به بررسی این که چه کسانی در شیپور این آرمان دمیده اند ؟ پاسخ می دهیم ؛ واعظان ِ بسیاران ! ذات باوران ! شاعران ِ دروغ زن !
چگونه ؟ با شعار یا شعائر ِ اخلاقی ! گفتند ؛ همه در مقابل ِ او با هم برابریم ، و ملاک برتری مان نزد ذات مقدسش اخلاق (تقوی و ...) است !
و اخلاق همان است که نیچه ی ژرف بین آن را تخت ِ پرکروستس می داند (مربوط می شود به افسانه ای یونانی که در آن همه ناچار بودند بر روی تخت مذکور دراز بکشند ، اگر قامتشان بلندتر از تخت بود ، پایشان را تا به اندازه ی تخت شدن می بریدند ، و اگر کوتاهتر بود آن را می کشیدند تا به اندازه شود) تخت ِ هم اندازه سازی ، تخت ِ همسان سازی !
این گونه است که نظریه حقوق ِ برابر ، راه به همسان سازی پیدا می کند !
بله ! حقوق ِ برابر ، نظریه ی اجرایی ِ آرمان ِ برابری خواهی است ... و اخلاق ابزار ِ این آرمان !
و حال اما ؛
در عجبم ! از کسانی که واعظان ِ اخلاق را کناری نهاده اند ، ذات ِ خدایشان را کشته اند ، اما همچنان به همان آرمان اخلاقی چسبیده اند ! حال آنکه آن سیستم ، خود به خود ، با از بین رفتن ِ سر و خدایش ، فروریخته است ! حال چگونه است که این شیر ِ بی یال و دم و اشکم ! را به سلطانی جنگل برگزیده اند ... چه بگویم ؟!
***
اینکه برابری و یکسان بودن چه بر سر ِ ما خواهد آورد خود بحث دیگری است ، که در صورت ِ نیاز به آن نیز خواهیم پرداخت.

سیدعباس سیدمحمدی جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 22:29 http://seyyedmohammadi.blogsky.com

سلام علیکم.
دموکراسی ظاهراً سه مشخصه ی اصلی دارد: جا به جا شدن دوره ای ی رأس قدرت سیاسی؛ احزاب آزاد؛ مطبوعات آزاد. اگر این سه مشخصه، در حد قابل قبول، فرض کن در حد 90 درصد، برقرار باشد، جامعه به سمت خواسته های مردم می رود. با برقراری ی دموکراسی، و «همیشه برقرار بودن دموکراسی» (نه که مانند تابستان 1368 مردم بروند و از طریق رأی دادن، برای فرزندان خود و فرزندان فرزندان خود مدل تغییرناپذیر حکومت تعیین کنند)، جامعه و حکومت می تواند بشود سکولار و بشود دینی و بشود سوسیالیستی و بشود لیبرالیستی و چیزهای مختلف. «دموکراسی ی حد اقلی»، اگر یعنی دموکراسی ی مثلاً 2 درصدی (2 در مقیاس 100)، خب ظاهراً این دموکراسی بود و نبودش تفاوت نمی کند. ولی اگر دموکراسی ی حد اقلی، یعنی دموکراسی در حد قابل قبول، و یعنی احزاب به دلایل ایدئولوژیک و ... ممنوع نشوند و مطبوعات به دلایل ایدئولوژیک و ... توقیف نشوند و رئیس مملکت به دلایل ایدئولوژیک نظراً یا عملاً مادام العمر نشود، این دموکراسی ی حد اقلی چیز خوبی است. من اصولاً بدیلی برای دموکراسی سراغ ندارم. توجه کنید:

ما می خواهیم برسیم به الف. الف جمهوری ی اسلامی است یا جمهوری ی دموکراتیک است یا جمهوری ی خلق است یا هرچه هست، تا ما حق مطلق انتخاب نوع حکومتمان را نداشته باشیم، نمی رسیم به آن حکومت.

درباره ی «خدا». بله. کم و بیش همین طور است که گفته ای. من چند روز قبل در روز آنلاین خواندم عرفان ثابتی، پس از مقداری بهائیت ستائی، گفته بود در تشیع خدا جنس دارد و مذکّر است. در فیسبوک یکی از رفقایم دیدم لینکش را. بعد متن کامل را خواندم. توجه کن:

سکولار و سکولاریسم، طبق شمّ اجتماعی و سیاسی ی من، یک واژه ی لوکس و مُد شده و بی خطر و باپرستیژ است، برای کنار گذاشتن خدا و ادیان. چند شب قبل هما سرشار در صدای آمریکا گفت: «من یهودی ی مادرزاد هستم اما شخصاً سکولار هستم.» من از سخن هما سرشار احتمال می دهم ایشان ........ است، اما از بس دیده و شنیده ملت می گویند «من سکولار هستم»، ایشان هم با خود گفته بگذار .... بودنم را با عنوان «سکولار بودن» بیان کنم.


پیشنهاد می کنم اگر خیلی پابند پاراف کردن کامنتها هستی، نگوئی «پاسخ: »، چون مشخصاً در غالب موارد «سؤال»ی در کار نیست، و این جا جلسه ی پرسش و پاسخ نیست، که شما «پاسخ» بدهی. پیشنهاد می کنم بگوئی «نظر نویسنده ی وبلاگ»، یا چنین چیزی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد