از نزدیک از تو هراسانم و از دور دلداده ی توام . گریز- ات مرا از پی می کشاند و جویش ات بر جای می نشاند . من رنج می کشم. اما کدام رنج است که به خاطر تو نکشیده ام ؟
به خاطر تویی که سردی ات به آتش می کشاند و بیزاری ات از پی خویش می دواند و پرکشیدن ات پر می بندد و پوزخند – ات از پای در می افکند !
کی ست که از تو بیزار نیست ، از تو ، مه بانوی در بند کننده ، فروپیچنده ، وسوسه گر ، جوینده ، یابنده ! کی ست که دلداده ی تو نیست ، تو گناهکار ِ معصوم ِ بی شکیب و شیرخواره ی بادپای !
اکنون به کجا می کشانی ام ، ای کودک پرشور و شر ؟ اکنون باز از من گریزان ای ، ای شیرین شیطانک ِ ناسپاس !
...
چنین گفت زرتشت ، سرود رقص
شور ِ شیرین بنما تا که کنی فرهادم
خانه آباد ! من از شهر ِ خراب آبادم
بندها بگسلم و قیدها قی بکنم
من ِ ویران گر ِ ویران که ز کوه آزادم !
رابطهای پر از پارادوکس!
شعرت هم همینطور.
زلف بر باد مده،تا ندهی بر بادم
بندها بگسلم
گریزت مرا از پی می کشاند و جویش ات بر جای می نشاند....
......................
داری یه شاعر درست و حسابی میشی.
برشت
برشت
برشت
و حالا تو ققنوس نویسنده ...
.
اما خداییش این قی بکنم خیلی نچسب بود کاش یه عبارت شعری تر پیدا میکردی
کتاب چنین گفت زرتشت را که خریدم نگاهی به فهرست و تعلیقاتش انداختم،دیدک این کتاب آنچنان مسائل مهم و مختلفی را در خود گنجانده است که داشتن همین یک کتاب باعث می شود آدم تا آخر عمر موضوعی برای فکر کردن و کند و کاو داشته باشد!
هرچند که این کتاب ترجمه ی کتاب نیچه است اما نثری جالب و گیرا دارد. برخی قسمتهایش حتی دلهره آور هستند!
راستی پاراگراف دوم سوالی برایم پیش آورده است....البته من هنوز به دومین سرود رقص نرسیده ام اما وقتی در اینجا خواندم به دنبالش گشتم و چون در اولی نیافتم به سراغ دومی رفتم. در این ترجمه ای که من دارم این چنین نوشته شده: ای زن به بند کشنده به هم پیچنده ،اغوا کننده، جوینده و یابنده، کیست که از تو بیزار نباشد؟! ای مرد گنهکار معصوم و شکیبا که سرعتی چون باد و چشمانی کودکانه داری، کیست که تو را دوست نداشته باشد؟!
این قسمت چرا اینجا نیست؟! و اگر هست پس چرا من نمی فهمم؟!! !
آن که جانی نو خواهد، ویرانی بباید...
در اندیشه ی زیر-و-زبر ساختن جهانی اینچنین، بس بسیار باید از بن بفکندن و بنیان نو افکندن...
درود بر تو، ای جان آزاده...
عاشقی بد دردیه رفیق...
سلام
به یادت هستم ها!
هفته بعد آزادترم برای ادامه...
باور کن جذابیت اون دو تا وبلاگت چند برابر این یکی یه
واسه همین دیر به دیر اینجا می یام
سلام.
شراره های واژههایت آتشین باد ققنوس...
که رعشه های تو در باد را نمی فهمند
تو پا به پای درختان دویده ای تنها
بگیر دست مرا کودکانه در خوابت
بکش به چشم تَرَت باز، آستینم را...
با یه شعر جدید به روزم و منتظر حضورت[گل]
من از شهر خراب ابادم
سلام برادر متنهای زیباییی مینویسی من همه را میخوانم ....
من دلنوشته هارا دوست دارم من همه این دلنوشته هارا دوست دارم آنقدر میخوانم ومیخوانم تا به دلنوشته خود برسم
سلام ققنوس.
ترسوندی منو. اول صفحه که باز می شه هیچ چی نیست. یه لحظه فکر کردم که تو هم بکل گذاشتی روفتی و همه چی رو دلیت کردی...
استادا، ذره ای از اسرار آن نقطه که نگاشتی بر ما هویدا کن که نعره ها بزنیم و گریه ها کنیم و هر یک به گوشه ای خزیده و از هوش رویم.
پسر گرفتی ما رو ؟
چی به چیه ؟ کی به کیه؟
خوبی؟
خب کجایی پس؟
حالا هی پستای مشکوک بذار
سلام
اگر از کوه کندن وصل شیرین میشدی حاصل
من از مژگان چشمم کار صد فرهاد می کردم
سلام ققنوس خیس ِخیس
چطوری؟ حالا نمی شه یه پست جدید بذاری؟ مطلب هات خوبن. دل دل نکن...
کجایی؟ نه مینویسی نه خبری ازت هست؟ دلم برات تنگ شده ققنوسی
راستی الان تو قسمت پروفایلت دیدم نوشتی در اداره فرهنگ و ارشاد به ثبت رسیده و اینها... بابا ایول
چرا ققنوس خیس؟