دُن ِ بیمار ، که قلبش تندتر از دنیا می زد ، سوار بر دوچرخه اش رکابزنان می خواند ؛
می دانم ! می دانم !
روزی که من بمیرم
قلبم از سینه ام بیرون خواهد جهید
زنده و تپنده.
پزشکی قانونی بداند ،
علت مرگ من ، همان علت زندگی من بود،
در این جهان ِ بی علت !
آن روز
روز ِقلب ِمن !
جهان صدای قلبم را خواهد شنید
آن روز جهان دیگر بی قلب نخواهد بود
اما ...
دُن در حالیکه به فکر فرو رفته بود و بر سرعت رکاب زدنش افزوده بود نجواکنان با خویش گفت ؛
هی دُن ! تندتر رکاب بزن !
شاید بتوانی سریع تر از زمین به دور خورشید بچرخی
شاید به سرعت ضربان قلبت برسی
قلبت تنها درون سینه ات محفوظ است.
قلبت را از آن ِ خود کن !
تندتر دُن ! تندتر ...
سیاه چاله های فضایی برایش بهتر است.
هی... دن ! در این جهان بی علت روزِ قلبت که از سینه بیرون خواهد جهید ,در سالنامه ها ثبت خواهد شد...
21مهرماه معادل با 13 اکتبر ,روز قلبی که به سیاه چاله پیوست...
سررسید ، دفتر سر رسیده هاست ؟!
علت مرگ من همان علت زندگی من بود... چه درخشان!
:-)
مگه با رکاب زدن میشه به سیاه چاله های فضایی رسید؟ باید به هاوکینگ خبر بدیم.
شاید هم بشود... هاوکینگ چه می داند ! :-)
با میم موافقم...والا...
:-)