می خواستم بگویم ؛
دیشب خواب ِ تو را دیدم !
اما با خود گفتم ؛
این دیگر چه حرفی است ،
من که هر شب خواب ِ تو را می بینم !
همه می گویند به من ؛
از خواب بیدار شو !
لیک من می ترسم
نکند دیگر خواب ِ تو را نبینم !
***
بیداری ام از آن ِ تو بگذار بخوابم
من خسته شدم جان ِ تو بگذار بخوابم
جز پوشش و کوشش خبری نیستش اینجا
من دیده ام عریان ِ تو بگذار بخوابم
چنگی به دل تنگ نزد ، چنگ نزن در
گیسوی پریشان تو ، بگذار بخوابم
بگذار بخوابم که صدایش بکنم باز ؛
ایمان من ، ایمان ِ تو ... بگذار بخوابم !
سلام
بخواب جانم ، راحت بخواب!
سلام / گاهی به واقع نمی دانم خوابم یا بیدارم !!
دومی رو دوست دارم، به خاطر سهل و ممتنع بودنش. عالی بود.
ممنون از تو که می خوانی ...
سلام. ای بی خبران چه جای خواب است مرا/
دومی خیلی خیلی خوب بود یه عالمه تعارف و لوس بازی نثار تو ای ققنوسی که فقط وفقط خیسی. والا!
سلام / ممنون از لطفت و اینکه هنوز می خوانی ققنوس خیس را ... اگر همین دو سه نفری که وبلاگم را می خوانند هم نباشند ، نمی دانم آیا باز هم اینجا خواهم نوشت یا نه ... ممنون
دومی ش خیلی خیلی عالی بود. باور کن. هرچند از تعریف خوشت نمیاد...
ممنونم که می خوانی ... و سپاس از لطفت
سلام
برادرجلوی ایمانت رو بگیر همش دور و بر ایمان ما می پلکه و... حالا هی ما میگیم انشالا گربه است و به روی خودمون نمیاریم!! دیگه توی اروپاش هم اینقدر دیگه تساهل و تسامح پیدا نمیشه...
این دومی رو واسه ساعت زنگ دار گفتی؟ نه؟
بینویس ره ! تره خوانیم ... هتو بی سر و صدا ...
تی نازک دیلا قوربان ! هله وقت داری ای پی چی زاکای دیگه بوخوس !
ما اینجا نظر انگاشته بودیم کو؟!