ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

به ابتذال ِ سخن می اندیشم ...

به ابتذال ِ کلام می اندیشم

و به "سکوت ی که سرشار از ناگفته هاست"

چه نیازی است مرا به ... ؟

و چه باک اگر که داستان خدایان را ناتمام رها کنم !

من در سکوتم از ادامه ی داستانم سرشارم. 

 

 

من می روم به سکوت و سرشار ِ از تو ام
خالی یم از کلام و  ولی  پربار ِ از تو ام

با یک نظر با من بگو از رازهای سکوت

پرگوتر از چشم ِ تو نیست ، بسیار از توام 

 

 

پی نوشت ؛ با تشکر از دوستانی که حوصله کردند و لطف ، و داستان مرا خواندند ، باید بگویم که حالی بر من نیست برای نوشتن ادامه ی داستان ! عذر می خواهم ، انکار نمی کنم که من نویسنده ای حالی به حالی هستم.

می نویسمش ، شاید رو زی دیگر.

نظرات 15 + ارسال نظر
قصه گو شنبه 12 آذر 1390 ساعت 13:19 http://khalvat11.blogfa.com/

کلن نویسنده های حالی به حالی یه جورایی باحالن
چرا؟
چون وقتی حال دارن می نویسن و آدم وقتی حال داشته باشه بهتر می نویسه

استدلال خوبیه ، ولی این فقط پنجاه درصد قضیه هست ... شایدم کمتر ! خیلی هم کمتر ...
چون باید دید که اون آدم ها تو اون زمان هایی که حال دارن چیز ِ به درد بخوری می تونن بنویسن یا نه ؟!

م.پرنده شنبه 12 آذر 1390 ساعت 15:29 http://aaraf.blogfa.com/

درود
در پاسخ به کامنتی که برایم گذاشتید:
تا از احترام به خودمان و انسان شروع نکنیم همیشه در حاشیه های ستیز بین مرد و زن می مانیم
مسئله اینجاست که خود ِ مفهوم ِ "مرد" هم قضیه اش بودار است!
اساسا در سیستمهایی که نگاه ها از بالا به پایین است، تمام ِ مفاهیم بودارند
......................

م.پرنده شنبه 12 آذر 1390 ساعت 15:35 http://aaraf.blogfa.com/

نوشتن باید خودش بیاید
البته منظورم نه از هواست
قلم باید آزاد باشد
حتی از دلبخواهی های ما
قلمی که در زنجیر است و برده ، ابتذال است و تباهی

اگه خواسته ات اینه من یکی بهش احترام میذارم چون خود منم بگی نگی مودی ام .

ساناز شنبه 12 آذر 1390 ساعت 17:01 http://khise-khis.blogsky.com

دردهای به زبان نیامده...

میله بدون پرچم شنبه 12 آذر 1390 ساعت 18:09

سلام برادر
چه کردی؟؟؟؟
فردا می آیم و می خوانم
مثل تو نه ها مثل خودم

منیره یکشنبه 13 آذر 1390 ساعت 11:21

حالا که امتحانم را داده ام وقت اندیشیدن به ابتذال کلام است پسر؟!

سکوت ودیگر ...؟

دیوانگی محض من یکشنبه 13 آذر 1390 ساعت 11:21 http://pencilarezoo.blogfa.com

خوبی عزیز چن وقت نبودم مرخصی بودم الان امدم و خوندم
داستانتم میخونم نویسنده حالی به حالی

منیره یکشنبه 13 آذر 1390 ساعت 11:22

امتحانم رو خوب دادم دیدی آلمانی بلت شدم

:‏‏)‏

فرواک یکشنبه 13 آذر 1390 ساعت 16:58

ولی به نظر من داستانت تمام شده بود. نیازی به ادامه نداره. اونجا که زیبایی در «رها» نمود پیدا می کنه داستان به خودی خود تمام شده محسوب می شه...
هم اوج و هم فرود داره توش و فرود یعنی پایان داستان.

درخت ابدی یکشنبه 13 آذر 1390 ساعت 23:47 http://eternaltree.persianblog.ir

ایشالا یه روز تو سکوت ادامه‌ش می‌دی.

مومو دوشنبه 14 آذر 1390 ساعت 14:07 http://tajareh.persianblog.ir

در سکوت از ادامه ی داستانت سرشاری؟
فقط میتونی بگی نمیخوای ادامه ش بدی
همین

ققنوس سه‌شنبه 15 آذر 1390 ساعت 16:10 http://www.phoenix-70.blogfa.com

منتظریم ادامه بدی...
خوشم اومده بود ازش

خلیل سه‌شنبه 15 آذر 1390 ساعت 20:25 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام،

به امید روزی که باز حالی به حالی بشی.

سبا پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 01:21 http://sangvazheha.blogfa.com

قابل درکه. کاملن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد