امشب خبر ِ خوبی شنیدم، و در عین حال، در همین امشب، از زمین و هوا دلگیرم! و احساس می کنم هم چون چوب پنبه ای که خوابهای آشفته هم می بیند، تسلیم ِ بخت، در دریای عظیمی از بیهودگی شنا می کنم...
واقعیت این است که مسائل ِ ظاهرن مربوط به یکدیگر، ربط چندانی به هم ندارند! و این چندان خوشایند نیست. و اینجا به قولِ پدر ِ شاعرِ "تئو" در فیلم "دریمرز" باید گفت ؛ "با این همه جای تشکر داره که من هنوز دیوانه نشده ام..."
پی نوشت؛ قسمت ِ آخرِ اثیری را نوشته ام! احتمالن فردا می گذارمش توی وبلاگ.
خبر خوب... دلگیر بودن.. تناقض خوبیه!
مطمئنی دیوانه نشدی؟
آره ، مطمئنم :)
ای بابا
اگر خانم بودی می گفتم هورمون هات بالا پایین شده
این حرفِ خوبیه، در واقع حرفیه که من همیشه به زن ها می زنم! دنیا دارِ مکافات است دیگر :)
الان امروز است ...
به ساحل رسیدی ؟
اثیری آخری کو ؟
*بخت!
*خوشحالی اما در عین حال دلگیری؟تهجبی نداره.
من که به این نتیجه رسیدم لزومی نداره 2 ضربدر 2 همیشه چهار بشه.گویا "روح خبیثه و فریبکار" دست به کار شده باشد!
گاهی ادم ها به پتانسیل خودشون ایمان میارن.
خوبه که دست کم واسه غم و شادیات دلیل داری ...گاهی بی دلیل شادم و غمگین..
گاهی لذتبخشه....