نه می دانم برای که می نویسم و نه دیگر
حتی می دانم برای چه می نویسم.
به مقدمه چینی بیهوده اعتقادی ندارم. همین یک کلمه برای ققنوس خیس مانده؛ بدرود.
پی نوشت؛
چند خواهشِ کوچک اما جدی؛
لطفن نپرسید که چه شده؛ چون چیزی نشده.
لطفن با لطفِ خود من را شرمنده نکنید. چون بنا ندارم برای کامنت های احتمالی پاسخی بنویسم. و می دانم شرمنده بودن بدترین حالت هاست. پس شرمنده ام نکنید.
از اینکه در این سالهای طولانی همراهِ ققنوسِ خیس بوده اید، صمیمانه سپاس. دوستتان دارم.
خسته نباشی جوون.
سیرآفاق و انفس بخیر مسافر !
سفر بخیر پسرم ...
شاید بهتر باشه مدتی چیزی ننویسی
زدی به سیم آخر که
سلامممم
امیدوارم به پرچم زرد مرتبط نباشد
این پرچم ها می آیند و می روند!
آینده از آن ماست
شاید بهترین انتخاب رو کرده باشی رفیق.حداقل در کوتاه مدت.من هم دارم خودم رو گول میزنم.ماهی یکبار چیزکی می نویسم تا شاید وانمود کنم زنده ام.با اینحال شاید دلایل ننوشتنمان یکی نباشد که البته محتمل تر است.همیشه معتقد بوده ام حضور در مجازستان یا فضای مجازی حضور نیست،شبه حضور است چه اینکه حتا شاید با تساهل و تسامح در دنیای واقع نیز بشه گفت حضور و نه شبه حضور!
بهرحال به گمانم انتخاب خوبی کردی...
ردی از خودت بگذار،گاهی...
آواز قو؟
حالیا مصلحت وقت در آن می بینم/
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
بدرود دوست عزیز...
سلام،
به امید برگشتنت با دستهای پر.
چی شده؟
اى دوست
تو همان شقایق معروف شعر خوب سهرابى
تا تو هستى زندگى باید کرد . .
:))))
برای نوشتن از دلتنگی که واژه و استعاره لازم نیست ،
" فقط یک دل میخواهد "
که تنگ شده باشد
همین ...
:))) سیلیم
خوبه که شهامت تخته کردن در خونه تو داری. بد نبود اگه منم داشتم...
دوست من
با سلام و احترام ،
بروزم ، با مقاله ای در باره ی : " انقلاب مشروطیت ایران ".
وبلاگ : " در انتظار بهار " .
بازم تو خل شدی ..... اثرات شرجی شماله
مثل اینکه دیر رسیدم!
مثل اینکه خیلی دیر رسیدم :(
الان من و مسافر جان اینجا هستیم! ای بابا چه آبروریزیی شد! دوتایی با هم و در یک زمان و با یک کامنت خدمت رسیدیم! کاملا" تصادفی بود :)))))
جناب آقای اکبری
با سلام و احترام ،
از این که وبلاگتان را بروز کرده اید ، به سهم خودم از شما ممنونم !
سلام آقای رضازاده، ممنونم.