Girl, Interrupted ...1999‏

 

 

خلاصه ی فیلم ؛

شخصیت اصلی فیلم ، سوزانا ، با بازی ویونا رایدر ، بعد از اتمام دوران دبیرستان ، دچار افسردگی و یاس و روزمرگی میشود و به همین علت دست به خودکشی میزند. خودکشی نافرجام او باعث میشود پدر و مادرش او را به منظور بهبود به یک موسسه نگهداری از بیماران روانی بفرستند. در این موسسه دختران زیادی با مشکلات گوناگون روانی بستری هستند؛

لیزا ، با بازی آنجلینا جولی ، یک بیمار اسکیزو فرنی و جامعه ستیز است، او با همه سر جنگ دارد و دچار یک نوع بی اهمیتی س.ک.سی یا بی قیدی س.ک.سی است ! او بارها از موسسه فرار می کند و هر بار ناکام است.

دیزی دختری است که مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته و عادت ندارد در جمع حضور پیدا کند ، و تمایل به تنهایی دارد.

پلی ، یکی دیگر از بیماران در کودکی خودش را به آتش کشیده و ...

سوزانا به مرور با آنها آشنا و دوست میشود ودر نهایت تصمیم میگیرد با لیزا از موسسه فرار کند... البته فراری بدون فرجام خوش. سوزانا و لیزا بعد از فرار به منزل دیزی که از آسایشگاه مرخص شده بود پناه می برند و شب مهمی را در زندگی دیزی رقم می زنند.

فرجام زندگی دیزی بسیار تکان دهنده است ؛

دیزی پس از حرفهای کنایه دار لیزا در مورد ارتباط جنسی او با پدرش و زندگی رقت باری که در آن گرفتار آمده است ، اقدام به حلق آویز کردن خود می کند! صحنه خودکشی دیزی و صحنه ی قبل آن ، و دیالوگهای سه شخصیت فیلم ، سوزانا و لیزا و دیزی ، یکی از کلیدی ترین صحنه های فیلم است که ما را با درونیات سه شخصیت اصلی و متفاوت فیلم بیشتر آشنا می کند. از همین صحنه به بعد است که سوزانا تحول اساسی درونش را شروع می کند و دوباره قلب را در درونش احساس می کند ! و در می یابد که برای زندگی به قلب و دوست داشتن احتیاج دارد.

داستان زندگی پلی ، یکی دیگر از بیماران ، نیز داستان غریبی است ؛

او دچار آتش سوزی در کودکی است ! یا بهتر است بگویم خودسوزی ! او در کودکی به دلیل حساسیت پوستی به حیوان خانگی مورد علاقه اش دچار بیماری پوستی می شود. و دچار افسردگی ! یک روز روی قسمتهای ملتهب پوستش بنزین می ریزد و خود را می سوزاند !! بر روی پوست پلی آثار سوختگی ، که زیبایی های زنانه را از او گرفته ، هنوز به وضوح باقی مانده است.

صحنه ای که پلی از پشت در ، عشق بازی سوزانا و دوست پسر سابقش را می بیند و از تنهایی و زشت بودن چهره ی خودش به شدت غمگین می شود ، نیز از صحنه های به شدت تاثیرگذار فیلم است. پلی بعد از این اندوه و ناامیدی از چهره ی خویش ، به گوشه ای پناه می برد و خود را حبس می کند. و بعد از آن است که ترانه ی زیبای "پایین شهر" برای پلی غمگین توسط سوزانا و لیزا خوانده می شود... ترانه ای که  به شدت بیننده ی فیلم را همراه می کند با احساسات آن لحظه ی پلی غمگین !


When you're alone
And life is making you lonely
you can always go down town.
When you got worries,
All the noise and the hurry
seems to help,
I know down town.
Just listen to the music
Of the traffic in the city,
linger on the sidewalks
Where the neon signs are pretty.
How can you lose?
The lights are much brighter there
You can forget all your troubles,
Forget all your cares.
So go down town….

 پی نوشت ؛ آنجلینا جولی ، بازیگر نقش لیزا ، بیمار اسکیزوفرنی ، به خاطر بازی در این فیلم موفق به دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش دوم زن شده است. 

 

  

برداشت آزاد ققنوس خیس از  "دختر از هم گسیخته" 

 

 

 

 

 

 

Sometimes the only way to stay sane is to go a little crazy !!

وقتی تو حرکت می کنی ، زمین با تو حرکت می کند !
ای دختر تنها ! تو دچار سرگیجه ای یا زمین ؟!

سرت درد می کند می دانم ، خسته ای !
هیچ کس وابسته ات نمی کند ، پایند هیچ نیستی !
بله ! دختر ! قلب مرده ، صدای ناقوس مرگش می آید ! می شنومش ...
تو زنده ای ، راه می روی ، اما انگار که مردی ، قلبت چون مرده است .

چاره را در مرگ می بینی.
چقدر بدبختی بزرگی است ؛
خودکشی یک آدم مرده نافرجام باشد !
خودکشی های نافرجام ، خودکشی به توان دو محسوب می شود .

و تو نافرجامی ... زنده می مانی !
تو زنده می مانی و معمولی هستی ، در دنیایی که همه دروغ می گویند که معمولی نیستند !
تو دروغ می گویی یا دنیا ؟

احساس می کنی دیوانه ای !

شاید هم دنیا دیوانه است ، کسی چه می داند ؟!

در دارالمجانین دوست می شوی با توهم آزادی در بند.
دوست داشتن را می فهمی ، مرگ را آنجا می فهمی .

وقتی که قلبت بیدار می شود... می فهمی

مشکل اینجا بود.

به زندگی برمی گردی و حال تویی که مرده بودی زنده می شوی !
تو دوباره زنده شده ای ، چرا که قلبت زنده شده ... قلب دیوانه ها زنده تر است ، کمی دیوانگی همیشه لازم است !

قلب ! بله قلب ! همین برای زنده بودن کافی است. نه این جمله درست نیست
درست تر این است که قلب برای زنده بودن لازم است.

ای دختر تنها !
یادت باشد ، وقتی که احساس تنهایی کردی ، دلتگ که شدی ، با قلبت ،
در خیابانهای پایین شهر قدم بزن !
تو زنده ای ، با قلبت !
تنها با قلبت.