خدا با ما نشسته چای می نوشه !

می گن مهمون حبیب خداست ! راستش ما که جوونیم و جاهل و ناقص عقل ! ولی حتمن راست می گن دیگه ، دروغگو هم که دشمن خداست ، از اون طرف هم دوست ِ دوستای خدا هم که دشمن خدا نمی شه ! نه تو رو خدا ؟ می شه ؟؟ نمی شه دیگه برادر من ! ، پس حتمن راسته دیگه ! البته لازم به ذکر است که راست نه به اون معنایی که جهان کرده !

دلت به انتظار چشمهاست / ببین جهان چگونه کرده است راست .... 

 

با همه ی اینا که گفتم  من از این آقایون و خانومای حبیب و حبیبه ی خدا یه سوال اساسی دارم و امید آن دارم که عقلشان در پاسخ به این سوال و شبهه ی اساسی ققنوسی چون خر در گل بماند تا شاید لشکر کشی های قبیله ای را کمی کمتر کنند , که البته بعید است اما .... استدلال ما این است ؛

آخه هزار الله اکبر و گوش شیطون کر ، خونه ی خدا به اون بزرگی و دلبازی... شما هم که همه از دم ، دوست و رفیق فابریک خدا ... والااااا .... پس ایهاالناس ِ محترم ! می شه بی خیال خونه ی فسقلی ما بشین ؟ می شه ؟ لطفن !! خوب برین همونجا مهمونی خوب !! عجبا !! 

 

 

دعانوشت ؛

خداجون ! ای که جهان پادشاهی تو راست ! ای مقام معظم آسمان ! عظمتت رو شکر ! ولی تا کی می خوای شب نشینی ِ دوستات رو تو خونه ی  ما برگزار کنی ؟ پس اون عرش کبریایی رو با اون همه خرج ، اون هم تو این بحران اقتصادی جهانی ، واسه چی ساختی آخه ؟؟ خسته شدم به خودت ! یا لااقل خودت هم یه حرکتی کن و بیا و مردونگی کن و به قول آقای ابی  یه چای با ما بنوش ! که ما هم دلمون خوش باشه حداقل خدا مهمونمون بوده ! به جون خود آقای ابی تعارف نمی کنم ، خونه ی خودته به خودت ! خوشحال می شیم .