نه اشتباه نکن این یک متن عاشقانه نیست _2

رها ! دیدن ِ زیست ِ تو بی تابم می کنم ، امان از حجم بی تابی با تو زیستن ...

 

و اما مانعی دشوار تر پیش رویم بود ، قماری بر سر زندگی ... باختن همه چیز ... پاکبازی ... باز گذشتن نیاز بود ، منی که در دام عادت شدن عشق افتاده بودم ، باید می گذشتم ، حتی از تو ! از تو می گذرم . نه اشتباه نکنید ، این جمله معادل این جمله نیست که می گویند ؛ از تو می گذرم تا تو را دریابم و به تو برسم . جمله ای که من گفتم  بیرحمانه تر از این حرفها بود ، جمله ی من "تا" ندارد ، ولی ندارد ، من این را از نگاه مصمم تو آموختم ! به خاطر داری ؟ ... از تو می گذرم تا شدنم را ببینم.  بیرحمانه با خودم از تو می گذرم تا رها شوم ، تا آدرس عشق را به خطا نروم ... تا باز اشتباهی نروم ، که عاشقی که گذشتن نداند ، پرواز را نخواهد زیست ! و انسانی که ویران گری نداند ، ساختن را نتواند.  بیرحمانه از تو می گذرم که سخت به این جمله معتقدم  "وای بر عاشقانی که بالاتر از رحم پایگاهی ندارند" باید از تو هم بگذرم رها ! چرا که برای رسیدن به رهایی ، گذشتن واجب است ، سبک بال و بزرگ و رها ... از تو می گذرم  و پس از شدن ،  اگر قرار بر رسیدن باشد که مراد دل است و اگر قرار بر نرسیدن باشد که بی تابی ات را به جان و دل می خرم و آن را می زیم و می زایم ! می دانم این گذشتن دلم را کباب می کند ، اما قرار ما به ماندن نبود ، قرار ما بی قراری و و گذشتن بود ... قرار ما رهایی بود ... و من بی قرارترین مرد قول و قرار جهانم ! ای رهاترین رقصنده ی جهان !

گفتی بوگی و برگمن را در سکانس پای هواپیما در کازابلانکا و هنگام خداحافظی به یاد داری ؟ گفتم آن را زندگی کرده ام ! گفتی باید زندگی را در زندگی تجربه کنی و نه در سینما ! گفتی مرد زندگی باش ! اگر می گذری ، شادمانه و رقصان و سبک پا بگذر ...