می خواستم بگویم ؛ دیشب خواب ِ تو را دیدم ! اما با خود گفتم ؛ این دیگر چه حرفی است ، من که هر شب خواب ِ تو را می بینم ! همه می گویند به من ؛ از خواب بیدار شو ! لیک من می ترسم نکند دیگر خواب ِ تو را نبینم !
*** بیداری ام از آن ِ تو بگذار بخوابم من خسته شدم جان ِ تو بگذار بخوابم جز پوشش و کوشش خبری نیستش اینجا من دیده ام عریان ِ تو بگذار بخوابم
چنگی به دل تنگ نزد ، چنگ نزن در گیسوی پریشان تو ، بگذار بخوابم بگذار بخوابم که صدایش بکنم باز ؛ ایمان من ، ایمان ِ تو ... بگذار بخوابم ! |