مرگ در یک قدمی است ... باید که کاری کرد شوری آفرید مست شد رقص کرد هم آغوشی کرد ... باید که مرد ! چرا که ، مرگ در یک قدمی است اما به راستی نمی دانم من اکنون قدمی پیش از آنم و یا پس از آن ؟! زنده ایم آیا ؟ زایا ! کیست که بداند ما زنده ایم جز ما ... جز آغوش ِ ما ... جز مرگ ِ ما ...
مرگ در یک قدمی است ... آه کلمات ِ علیل ! کلمات ِ ناتوان ... آه ... بگذریم !!
30 آذر 90 |