کوتاه سخنی با نیچه ؛ چه چیز دلیل ِ چه چیز است ؟

نیچه در غروب بتها این گونه می نویسد ؛
سقراط از نظر ِ تبار از پست ترین مردمان بود ، سقراط از فرومایگان بود. می دانیم و هنوز می بینیم که چه زشت بوده است ........ زشتی چه بسا نمودی ست بسنده از بالیدن ِ نارسا بر اثر ِ آمیزش ِ نژادها. اگر جز این باشد خود را همچون بالیدنی رو به فروشد نمایان می کند. انسان شناسان ِ جرم شناس می گویند که تبهکار ِ نمونه زشت است ، دیو چهره دیونهاد است . تبهکار تباهی زده است. و آیا سقراط تبهکار ِ نمونه نبود ؟... 
  

 

 

 

از پتک های نیچه بر سقراط بسیار شنیده ایم ، پرسشِ پریشان کننده ای که به ذهن می رسد  اما این جاست ؛ به  راستی در اندیشه ی نیچه ، چه چیز می تواند دلیل ِ چه چیز باشد ؟ واضح تر بگویم ؛ آیا زشتی و تبار ِ پست سقراط می تواند دلیلی بر دشمنی نیچه با او باشد ؟

آیا در اینجا زشتی و تبار ِ پست ، "دلیل" است و یا "ضمیمه ی دلیل" (آنها که "مسئله ی ِ سقراط" ، را خوانده اند منظور من را در می یابند) و یا هیچ کدام از این ها.. و هیچ است و نا به هنگام ...؟!

این پرسش آیا اندیشه سوز نیست؟ ؛ به راستی چه چیز می تواند دلیل ِ چه چیز باشد ؟
آیا قاعده ای می توان برای دو طرف ِ معادله ی دلیل تصور کرد ؟ هر چه هست و هر چه باشد ، به نظر می رسد که فریدریش نیچه ، بزرگ مردی که هیچ گاه در هیچ قاعده ای نگنجید و هنوز هم نمی گنجد ، تمام قواعد ِ این معادله را بر هم زده است ! حقا که آدمی از اندیشه ی این مرد ِ نابه هنگام در شگفت می شود ...