دیونوسوس 2

مرد جوان گفت:

نزدیک ترین چیزی که می یابیم و می دانیم این است که زندگی انسانی ِ ما یک بار اتفاق می افتد. به عبارتی زندگی یک دور و تنها یک دور به ما فرصت ِ بازی می دهد...

دیونوسوس چون این را شنید به تلخندی گفت:

نمی دانم! پس چگونه است که مردمان به ارتفاع پست رضایت می دهند؟  

آیا زمانی که بازی‚ یک و تنها یک دور است‚ پاکباز نبودن‚ جهالت و بی عقلی نیست؟

ببین چگونه برای یک دور بازی سرمایه اش را حسابگرانه توشه می کند و به قماری شایسته ی زندگی تن نمی دهد! این توشه اندوزی به چه کار ِ تو خواهد آمد؟ توشه ات برای چیست؟ برای کیست؟

وقتی که همه ی زندگی تنها یک قمار است‚ و وقتی که بازی تنها یک دور به تو می رسد‚ همه دارایی ات را روکن! دیونوسوس چنین می گوید!

قماربازی باش که این چنین به بازی دل می دهد!

دیوانه ای که از آن حوالی رد می شد‚ گفتگوی آن دو را شنید و زیر ِ لب گفت:

حتی عقل هم چنین می گوید! شور به جای خود...