یک شعر و سه شاعرانه

چون می درند درّندگان

جان می دهند آزادگان

جانی دگر یابند از آن

آزاده جانان زندگان

ما از نژاد ِ برتریم

از نسل ِ نازاییدگان!

بر طبل ِ غوغا می زنیم

همچون زنان و بردگان

در راه اما ساکتیم

همچون سکوت ِ مردگان

ما راست این جور و جفا

ما ظلم را خو کردگان

وعّاظ وعظت می کنند

بر صلح با درّندگان!

صلح است یا ضعف است این

ننگ است بر جنبندگان

بر دار شو خودخواسته

پل شو تو بر آیندگان

چون می روی ، مردانه رو

ققنوس! چون پرّندگان  

 

 ***  

 

 ۱

صله دارد بی حوصلگی هایت... 

  

 ۲

می دانستم می دانی!

آری، دروغ های ما از هر حقیقتی والاتر است!

راستی می دانی؟ 

 

 

 ۳

هدف بازی است

و بازی هدف است

این یعنی هدفی در کار نیست!

بازی ات را بکن.

باید بهتر بازی کردن را بلد شویم