چرخه ی خودچرخ!

زمین بدونِ تکیه گاه در آسمان ایستاده است! و من نیز اکنون به زمین تکیه داده ام. به همین زمین.  نزدیک ترین و دورترین دوستم.
این را کسی می نویسد که در کودکی یک چشم به کتابهای نجوم داشت و یک چشم  به ماه و ستاره های آسمان... کسی که هنوز هم سر به هواست...   

 

***  

  

 

 مشغول تماشای دقیقِ سه گانه ی مشهور کیشلوفسکی(قرمز، آبی و سفید) هستم.
در سکانسی از فیلم ِ آبی، ژولیت بینوشِ دوست داشتنی و هوس انگیز!، زیر سر ِ مردی که ساز می زند و روی سنگفرش پیاده رو به خواب رفته است جعبه ای را به عنوان متکا قرار می دهد... و  جمله ای که مرد می گوید برایم قابل تامل بود! ؛ همیشه باید چیزی برای تکیه دادن وجود داشته باشد...