فقدانِ لاکانی، حفره ای فلسفی

"ابژه آ-کوچک(Object peti a) از نظر ژاک لاکان یکی از مهمترین کشفیات اوست؛ ابژه ی پتی آ در عین حال یکی از پیچیده ترین مفاهیم لاکانی نیز هست.  به صورت خلاصه، ابژه ی پتی آ که در آن حرف a ی کوچک، حرف اولِ کلمه ی autre به معنای "دیگری" است، مفهومی است مرتبط با اختگی...

به عنوان مثال کودکی را در نظر بگیرید که از پستانِ مادر گرفته می شود(مصداقی از اختگی یا بریدگی) کودک حس می کند که چیزی را از او گرفته اند، حس می کند که قبلن با چیزی وحدت داشته و این وحدت حالا از هم گسیخته شده است. اما به راستی چه وقت کودک با مادرش یکی بوده است؟ پاسخ دقیق این است که؛ هیچ وقت. پس این احساسِ کمبود را چگونه باید توضیح داد؟ اگر وحدت مورد بحث را با عبارت "کودکمادر" نمایش دهیم و احساسِ کمبودِ بعدی را با عبارت "کودک-مادر" می توانیم بگوییم که آن خط فاصل که در عبارت اخیر مشاهده می شود همان ابژه ی پتی آ – کوچک است، ابژه ای وهمانی و موهوم، برای وحدت غیر ممکن کودک و مادر.

به عبارت دقیق تر این مفهوم "عین کمبود است" (عین به دو معنای "خود" و "موضوع")، کمبودی که جز از طریق "کم بودن" نمی تواند خودش را نشان دهد."  علی بهروزی، مترجم کتاب ابژه ی بلندپایه ی ایدئولوژی، اسلاوی ژیژک

***

برای شروع بحث احتیاج به این بود که توضیحی درباره ی مفهوم پیچیده ی "ابژه ی پتی آ" داده شود. اما دلیلِ ذکرِ این تعریف و متنی که در ادامه می خوانید را باید در سیاه مشق های گذشته ی من جستجو کرد، در آنجا که من دغدغه ی لاکانی خود را تا سقراط پس پس بردم و تا هایدگر به جلو آوردم. این را گفتم که بگویم که من در این متن ها از نگاه و رویکرد ژاک لاکان به این همه تاریخ و فلسفه می نگرم! شاید تعجب برانگیز باشد و شاید اشتباه! اما من این نگاه را شرح خواهم داد. ابتدا باید بگویم که پر واضح است، نگاهِ ما به آن چه گذشته است، در ابتدا حالتی کلی و از بالا دارد! مانند وقتی که از زمین دور می شویم و به زمین می نگریم، اولین چیزی که مشاهده می کنیم و در می یابیم شکلِ کلی زمین است، اما می دانیم که با نگاهی دوباره و دقیق تر چیزهای دیگری را نیز درمی یابیم. این نگاه ما نیز چنان نگاهی است! نگاهِ اول و کلی به یک مفهومی که خود نیز می تواند مفهومی کلی باشد؛ فقدان!

برای آنکه درکی از معنای "فقدان" از نگاهِ ژاک لاکان داشته باشیم، می بایست بدانیم ابژه ی پتی آ چیست؟ هر چند تعاریف لاکان از مفاهیم ابداعی خویش علاوه بر دشواری در فهم و پیچیدگی شان، در طول عمر لاکان، شامل تغییر و بازنگری نیز گشته است، اما به هر حال با تخفیفی که به بیان می زنیم می توان این جمله را گفت که؛ ابژه ی پتی آ ، فقدانِ دیگری است. ولی در ادامه باید اضافه کرد، مفهومِ ابژه ی پتی آ ، به ابژه ای خاص و معرفه اشاره نمی کند، چر ا که اگر چنین بود ما آن "چیز" را می یافتیم و فقدانش را پر می کردیم.... اما این گونه نیست، پس باید کمی دقیق تر توضیح دهیم که؛ مراد از ابژه ی پتی آ، خودِ فقدان است. در اصل ما با مفهومِ گمشده ای طرف هستیم که هیچگاه گم نشده است، چرا که هیچگاه "چیز" خاصی نبوده است که حال بخواهد گم شده باشد.

و اگر بخواهیم حافظ و لاکان را با یکدیگر ترکیب کنیم باید بنویسیم که؛ ابژه ی پتی آ گوهری است که از ابتدا از صدف کون و مکان بیرون است، اما ما فقدانِ آن را حس می کنیم و از مردمانِ لبِ دریا، که خود نیز از گمشدگانند، آن را طلب می کنیم و پیگیرِ فقدانِ آنیم!

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است / طلب از گمشدگان لبِ دریا می کرد

اگر ما می دانستیم که فقدانِ چه چیز است که این گونه بر روانِ انسان زخم وارد آورده است، بی شک با میل ورزی به دنبال پر کردنِ آن فقدان می شتافتیم! اما از طرف دیگر به قول لاکان ما حتی نمی دانیم که چرا "میل" داریم؟ و ای بسا حتی می توان گفت آن چه به آن میل داریم، گاه که میل سر به فلک می کشد، هم چون معشوقه ی بی تاب کننده، رقصان و گریزپای نیچه می ماند که پر از تناقض است و او را در بیم و امیدِ رسیدن و نرسیدن سرگردان می کند. پس ما به صورت دقیق نمی توانیم بگوییم که چرا میل داریم و به چه میل داریم!

این ندانستنِ علتِ میل، همان فقدان است، ابژه ی پتی آ را بدین صورت ابژه ی علت میل می نامیم(Object cause of desire ).

پس به اینجا رسیدیم که ابژه ی پتی آ از فقدانِ علتِ میل می گوید.

"علت" و "دلیل"  آن چیزِ نه چندان مشخصی است که ما برای آن و به هوای آن داریم زندگی می کنیم(رجوع شود به پست"درباره ی دلیل"، همین وبلاگ). می دانیم که علت ها از پی هم می آیند و به نوعی مانند زنجیره ای هستند که هر حلقه اش یک علت است و در عین حال به علت بعدی گره خورده است. اگر زنجیره ی علت ها را دنبال کنیم در نهایت به "حفره" ای در انتهای زنجیر خواهیم رسید. و البته می دانیم که هر حلقه ی زنجیر خود نیز دارای یک حفره است. هر کدام از این حفره های حلقه های زنجیر علاوه بر آنکه می تواند ابژه ی پتی آ  باشد _چرا که هر علتی خود در جستجوی یک علتِ دیگر است، علتِ دیگری که خود فقدانِ آن علت به حساب می آید_ می تواند در حلقه ی واپسین ِ خود، دلیل آغازینِ هستی، که خود نیز حفره ای است که شبیه انگاره ای است از نیستی، باشد. این گونه می خواهم به خاستگاه تفکر و حتی متافیزیک برسم.

شکی نیست که مفهوم فقدانِ لاکانی در جزئیات با این حفره ی فلسفی که از آن می گویم بسیار متفاوت است، اما من به شرح رابطه ای که بین این دو ایجاد کرده ام خواهم پرداخت و علاوه بر آن همان طور که گفتم در ابتدا نگاهی کلی به این موضوع دارم.

در قسمت های بعد به حقیقتِ سقراطی، مثلِ افلاطونی، ابرانسانِ نیچه ای و تفکرِ هایدگری... با رویکردی لاکانی خواهم نگریست.

***

***

***

پی نوشت؛ آن هایی که قدرتِ پای گذاشتنِ بر  روی "خود" را برای یک بار هم که شده نداشته اند... آنهایی که با کنایه زدن و تحقیرِ حرف های بزرگِ عزیزترین یادگاران تاریخِ انسان، قصدِ برزگ کردن و ارضای خود و خودارضایی روان خویش را دارند و... ؛ نه این متن ها برای آنهاست و نه کاری با آن نا-اندیشه ها دارم!

و البته هر لحظه اگر خودم هم جزء  آن "آن ها" باشم، آن گاه من هم مخاطبِ این پی نوشت خواهم بود!