ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

خنده ی گرینده

لوده ای خواهم شد !
دلقکی حتی !
ملیجکی شاید !

حتی اگر بگویی ام؛
لوده ی لوس !
 

تنها نگو ... 


حتی اگر قرار باشد بلولم ،
کلمات را
در هم ...
تا شاید تو بخندی ،
به دلقکت !
که می خنداندت ،
با سلول به سلول وجودش !

لوده ای خواهم شد لوس !
تا خیال کنیم ، هر دو ؛
فراموش کرده ایم ،
خاطرات آغوش و بوس !

تنها نگو ...


لوده ای خواهم شد
تا تو به لودگی ام بخندی ،
به جای آنکه بر خاطراتمان گریه کنی !

که اثبات دوست داشتن ،
هماره در گفتن دوستت دارم نیست.
گاه اثبات آن در نگفتنش است.

نمی گویم ،
دوستت دارم !

تا بر لودگی هایم بخندی.
به جای آنکه بر خاطراتمان گریه کنی.
گریه کنم.

نمی گویم ،
دوستت دارم.
چرا که دوستت دارم !

لوده ای خواهم شد لوس !
تنها نگو
که‌،
طرفی از خاطره نمی بندیم...
خاطرات آغوش و بوس !                        تیر  89

نظرات 23 + ارسال نظر
نفیسه پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 20:10

شاید به جای اسم؛ خنده ی گیرنده؛ باید اسم شعرت رومی ذاشتی اشک برنده.
این تیکه از شعرت رو خیلی دوست داشتم:
که اثبات دوست داشتن ،
هماره در گفتن دوستت دارم نیست.
گاه اثبات آن در نگفتنش است.

اسم شعر خنده ی گرینده است نه خنده ی گیرنده...
ممنون از لطفت

درخت ابدی پنج‌شنبه 17 تیر 1389 ساعت 23:32 http://eternaltree.persianblog.ir

دوست داشتن چیز پیچیده و پرتناقضیه و شعری هم که در موردش گفته می شه باید پرتناقض باشه، که این اتفاق اینجا افتاده.
قشنگ بود.
یاد "عقاید یک دلقک" افتادم.
(سطر یکی مونده به آخر یه "از" زیادی داره.)

ممنون ...

میله بدون پرچم جمعه 18 تیر 1389 ساعت 00:49

سلام
البته لطف آقایون و... منجر به فقط مگس پراندن نیست ها!!
دوستان به جای ما

سلام
اون که البته ...
:-)

میله بدون پرچم جمعه 18 تیر 1389 ساعت 01:53

نه من نمی گویم
هرچند که هیچگاه نگفتی که ...
و اکنون
خاطراتمان را پس از سالها
زیر و رو می کنی
تا همه جهاتش سرخ شود!

ممنون از کامنتهای شاعرانه ات

نسیم جمعه 18 تیر 1389 ساعت 12:06

اون جایی که گفتی که اثبات دوست داشتن اوجش بود

مرسی ...

ارغوان جمعه 18 تیر 1389 ساعت 12:47

وقتی کسی بهمون می گه که دوستمون داره فکر می کنیم که همون طور که ما می تونیم و می خوایم عشق بورزیم دوستمون داره ولی یه جایی هست که می فهمیم نه اشتباه کردیم. جایی که راهی برای برگشت نیست. ما به شیوه ی خودمون عاشق شدیم و اون نمی خواد یا نمی تونه شیوه ی ما رو بپذیره و به ناچار ما باید به شیوه ی خودمون زجر بکشیم تا فراموش کنیم...

این می تونه از تلخی های زندگی باشه و یا شاید هم تمرین ایستادگی...

این مشکل تفاوت نظرگاه ها تو همه چیز یجورایی وجود داره ... اکثر اوقات هم زندگی رو تلخ می کنه ... اما گاهی شیرینی هایی هم داره ..

نگار جمعه 18 تیر 1389 ساعت 13:13

بر سنگ قبر من بنویسید
یک جنگجو
که نگنجید
اما شکست خورد

مرسی ...
چه سرنوشت تلخی !

فاطمه اختصاری جمعه 18 تیر 1389 ساعت 17:04 http://havakesh3.persianblog.ir

تمام روز به من زل نزن پرنده ی کر!
بعد سه ماه آمده ام
بغض هایم را فرو خواهم خورد و چیزی نخواهم گفت
جواب هیچ نامردی و دروغی را نخواهم داد
...
فقط با دو شعر جدید از کتاب آینده ام به روزم
فقط به یاد همشهری عزیزم ساناز بهشتی
فقط با چند لینک و خبر
آرام تر و کوتاه تر از همیشه «فاطمه اختصاری» آمده است
تا بگوید:
شبیه اسلحه ی پُر، پُرم! خطرناکم!
می فهمی؟
اگرچه تکراری ست ولی مثل همیشه:
کنار پنجره ای زیر آب منتظرم...

محمدرضا جمعه 18 تیر 1389 ساعت 19:23 http://mamrizzio2.blogspot.com/

سلام
اصولا با خندیدن همیشه موافقم!

سلام ... خنده خوبه ...

عاتکه جمعه 18 تیر 1389 ساعت 19:28 http://leaderofutopia.blogspot.com

واقعا گاهی نباید گفت دوستت دارم

آره ، شاید ...

نامیرا جمعه 18 تیر 1389 ساعت 21:33 http://www.namira19.blogfa.com

سکوت را می پذیرم
اگر بدانم٬
روزی با تو سخن خواهم گفت
تیره بختی را می پذیرم
اگر بدانم٬
روزی چشمان تو را خواهم سرود
مرگ را می پذیرم
اگر بدانم٬
روزی تو خواهی فهمید
که «دوستت دارم»
جبران خلیل جبران

****
نگفتن دوست داشتن گاهی می تونه بیان کننده ی خوبی برای احساسات باشه ولی فقط گاهی...

گفتنش هم گاهی می تونه بیان کننده ی خوبی برای احساسات باشه ...

فرزانه شنبه 19 تیر 1389 ساعت 01:12 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
یاد خنده و فراموشی میلان کوندرا افتادم
هر وقت خواستی این طور باش ولی نه برای همیشه

سلام فرزانه
خوبه ... یاد چه کتابای با کلاسی افتادید کلا با شعرم D:

حفره یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 09:00 http://www.am5.blogfa.com

مدتها دنبالت گشته ام ، از کجا یافت شدی تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام دوست عزیز
من که جایی نرفته بودم فقط از بلاگفا اومد م اینجا ...

برزین یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 10:30 http://niwemang.blogsky.com

سلام
نه تنها اثری از لودگی در آن نبود بلکه خیلی هم حدی بود ققنوس عزیز
این قسمت از شعرت مدتی مرا به فکر فرو برد :

که اثبات دوست داشتن ،
هماره در گفتن دوستت دارم نیست.
گاه اثبات آن در نگفتنش است.

سلام
ممنون جناب برزین عزیز ...

Helen یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 10:35 http://www.mydays-h.blogspot.com

"بدان که حقیقت را نمی دانی پس..."
این جمله از کیه؟

ظاهرا از خودمه ولی خوب شاید بخش اولش(بدان که حقیقت را نمی دانی) یادآور اون جمله ی معروف سقراط باشه ...

شیطان یکشنبه 20 تیر 1389 ساعت 16:35 http://lilo5000.persianblog.ir/

دوست داشتن و عشق ورزیدن خود نوعی لودگی است ... چه بگویی دوستت دارم چه نگویی .....

anyway...

... سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 11:04

سلام
اما با نگفتن ها ... چه قلبهائی که می شکند .
گفتن ها بهتر از نگفتن هاست ...
و قشنگ ترین جمله ی دنیا :
دوستت دارم است /

سلام
خوبی ؟ کم پیدایی !

نیکادل سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 12:51 http://aftabsookhte.blogfa.com/

سلام ققنوس جان
با چهچه بخون :
وای نگو نگو نگو دیگه از گذشته
دیگه نمی‌خوام بهت بگم چی به من گذشته ...
راستی زیبای امریکایی رو دیدم خیلی پیشنهاد خوب و به موقعی بود،‌به نظرم فیلم واقع گرایانه ای بود.

سلام نیکادل جان
:)
خوشحالم که خوشت اومد ...

ژوله سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 14:09 http://zhooli.blogspot.com/

چقدر بوسه خودم رو تداعی کرد برام این لوسی و این لوده گی دوست داشتنی
اصولا تضمینی برای یه رابطه و یه دوست داشتن دو طرفه وجود نداره و بقولی اونی که دوستش داری انگار هیچ وقت اون طور که تو دیدی اش ندیدتت

سلام و ممنون ...
شاید ..

حسین سه‌شنبه 22 تیر 1389 ساعت 15:21 http://kimiyaa.blogsky.com

تا بر لودگی هایم بخندی.
به جای آنکه بر خاطراتمان گریه کنی.
گریه کنم.


منتظر کار مشترک ات هستم با نامجو...

سلام
چاکر داداش ...
هر چند می دونم شوخی کردی ولی خوب من جدی جدی شیفته ی نامجو هستم یجورایی و اگه یه روزی باهاش کار کنم اون روز تو آسمونم :) )

م.ایلنان چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 12:28 http://www.mimilnan.wordpress.com

دنیاییه خداییش، دوست داشتن و نگفتن. رفتن و مدام از روبه‌رو رد شدن، نگاه کردن و به قول صائب تمام نگاه شدن. طی لسان کردن و حرف‌های صدهزارسال را به نیم نظر گفتن...حکایتی است.

بله ... دنیای غریبیه ...

مذاب ها چهارشنبه 23 تیر 1389 ساعت 13:13 http://mozabha.blogsky.com

یادمان باشد که همیشه بگوئیم دوستت دارم تا دوست نداشتن از یادمان رخت برنبندد.... تا هیچکسی غصهء سکوت ما را نخورد.... یادمان باشد که برای گفتن دوستت دارم وقت سخت تنگ است.... مبادا که نگوییم و نگفته رهسپار حادثه ایی شویم..... یادمان باشد که اگر نخواستیم بگوییم.... شاهپرک باشیم .... شمع باشیم.... شقایق باشیم .... اشک باشیم..... همین ها که باشیم ... همه چیز را گفته ایم .... و برای دوست داشتن سوخته ایم .... مذاب شده ایم ... عاشق شده ایم .... و نیز جاری شده ایم بر گونه هایمان.... یادمان باشد. دوست عزیز شعر زیبا و قابل تاملی سروده اید تبریک مرا پذیرا باش... مشتاق حضورت در مذاب ها هستم ... به من سری بزن.

سلام
ممنون از لطفت دوست عزیز

بهزاد منفرد شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 15:31 http://behzad900.blogsky.com

زیبا بود وبلاگت و ذخیره کردم بعدا بخونم به منم سر بزن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد