وقتی که باز تو تنها می مانی ...
شاید یعنی تو تنها بوده ای ،
حتی آن زمان که تنها نبوده ای !!
و ... تو تنها خواهی بود !
و این بود ِ ازلی ابدی توست !
آه ! مرد غفاری !
افسوس ! ما نیز تنها خواهیم مرد !
هَه ! این لامصب حتی نبود تو نیز هست !
بیهوده برای فرار می کوشم.
21 تیر89
پی نوشت : این آغاز سلسله نوشتاری است که احتمالا آنها را در وبلاگم قرار می دهم.
متنهایی که درباره ی تنهایی نوشته ام !
البته تنهایی که من از او می گویم ، همچون آن مردک که کاغذ خمیر می کرد ، تنهایی اش پرهیایو نخواهد بود.
عکس تزئینی نیست !! ، لنگرود _ ساحل چمخاله _ خرداد 89
در مورد عکس: آفرین، بهت افتخار می کنم چه شاگردی تربیت کردم من.
در مورد تنهایی: همه ما تنها می میریم اما این خودمون که تصمیم میگیریم تنها زندگی کنیم یا تنها یی از سر بگذرونیم. تو مختاری و می تونی که تنهایی ات رو تبدیل به همراهی کنی.
شعرت هم تلخ بود
ممنون از تعریف و روحیه دادنت استاد جان ...
...
درباره ی تنهایی هم خواهم گفت ...
شرمنده که تلخ بود.
کوه ها با همند و تنهایند
هم چون ما با همان تنهایان
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد
این تنهایی کشنده که از آدمی ققنوسی می سازد تا از خاکستر خویش برخیزد
وای اگر خیس باشد ! سوختن هم چاره اش نیست دیگر !
سلام
ببخشید کلاسهای عکاسی استاد نفیسه! کجا تشکیل می شود!؟
عکس قشنگی بود
مرد غفاری با مرد ناصری نسبتی دارد!؟
در ضمن بنده باز هم فیلتر شدم! این آدرس جدیدم است.
سلام
درباره ی محل تشکیل کلاسها می توانید به وبلاگ جانانه زیستن که لینکش نیز در قسمت پیوندهای وبلاگ اینجانب موجود می باشد مراجعه کنید. ;)
ابوذر غفاری ...
ممنون.
حتی اگر بیهوده باید برای فرار بکوشیم
آره ! شاید.
عکسی که گذاشتی رو نتونستم ببینم.
تنها بوده ای آن وقت که نبوده ای!
این چیزیه که من دو سه سالی هست بهش فکر می کنم!!!
با این وضعیت اینترنت دیدن عکس تعجب آوره !
...
انسان همواره با تنهائیست !
مابقی فانتزی های لحظه ای و کوتاه مدت زندگیست !
و شاید یک استراحتی کوچک بین تنهائی اول با تنهائی دوم .
سلام
شاید هم این طور باشد ... یاد جمله ی معروف چاپلین درباره ی خوشبختی افتادم.
با اینکه به ازل و این چیزهایی که می گن در آنجا رقم خورده٬زیاد اعتقاد ندارم (به عبارتی برام مهم نیست که در موردش فکر کنم)ولی به نظرم تنهایی و تنها موندن چیزی است که قرار با بعضی آدم ها باقی بمونه٬حتی اگه همیشه خودت رو حداقل از لحاظ ظاهری تنها احساس نکنی.
شاید تنهایی مدنظر تو٬هم این نباشه.ولی تنهایی ای که من هم می گم٬مثل تنهایی پر هیاهو نیست.
اون مردک فقط خودش بود و خمیر کاغذهاش...
نیازی نیست که اعتقاد داشته باشیم که تو ازل چه اتفاقی افتاده یا اصلا اتفاقی افتاده یا اینکه چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند ...
....
حس هایی که به آدم دست می ده ... گاهی نمی شه نادیده شون گرفت به هر حال.
درباره ی اون مردک و اون دختر کولی و خمیر کاغذهای کتابها هم حرف زیاده ... اما همون چیزی که تو گفتی کفایت می کنه برای اینجا...
تنهایی شاید یه راهه
راهیه تا بی نهایت
قصه ی همیشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت
اما تو این راه که همراه
جز هجوم خار و خس نیست
کسی شاید باشه شاید
کسی که دستاش قفس نیست...
اول اینکه عکس خیلی قشنگه حتی اگه تزئینی نباشه
دوم اینکه در شلوغ ترین لحظات هم به جرعه ای تنهایی نیاز داریم.
سوم اینکه چرا وقتی متنت داره منسجم و خوب پیش میره یه هو یه کلمه ای میاری توش که میخوره تو ذوق خواننده؟ ... هه این لامصب حتی ...
به نظرم این بخشی از سبک نوشتنت شده که شاید و البته به نظر شخصی من شاید کمی اصلاحش کنی بد نباشه.چون خواننده وقتی با نوشته ای منسجم روبرو میشه و وارد فضا و حال و هوای نویسنده میشه یه دفعه با یه دست انداز مواجه بشه کل حسش میپره و میشه شبیه همونا که یه دفعه بعد ازاستعمال کلی مواد ...
سلام
اول اینکه خیلی ممنون از لطفت به عکس ...
سوم اینکه ممنون از دقت نظرت ... البته نقدت رو کاملا درست می دونم ... ولی خوب دلایلی هم واسه این شکل نوشتن دارم.
در هر صورت شرمنده اگه تو ذوق می زنیم گاهی داداش ...
سلام
متاسفانه این یک واقعیته و خوشبختانه ، این ماییم که این واقعیت را تعبیر می کنیم.
سلام
سلام
عکست جالب است توپ و ماه و آسمان ... و تنهایی
حرفه ای هم هست . عکاس باشی !
اگر شیرینی تنهایی را بچشی از خودت هم بگریزی
سلام فرزانه جان
مرسی از لطفت ...
سلام
ببخشید من چند روزی نبودم
باید تا آخر بخونم ببینم این تنهایی بی هیاهو را
تنهایی مردک کاغذ خمیر کن ! سانسورچی؟
سلام
آره ...
ممنون ...