چشمان بسته
لیز و لزج
لخته ای خونی
آی دنیا به هوش !
من آمدم ،
با سَر !
با سُر !
بزرگ شدم
اما،
دنیا بزرگتر بود
ای کاش،
در امن کوچکی می ماندم !
راز آمدن را جستم ,
خیالی دور ...
و لذت ،
تنها پوستم را نوازش می کرد !
اما ،
درد را فهمیدم ,
با گوشت و پوست و استخوان !
آه مادر! مادر !
لخته ی خون اینک در سینه ی من است !
چشمان بسته
زیر تلی از خاک
منی که می رود ... از هوش !
آی دنیا !
به گوش !
معنای این همه چیست
زندگی ؟
مادر به من بگو که من اینجا چه می کنم ؟
آه ققنوس کنجکاو
به گمانم قرار است
لیدر تور سفر به برزیل باشی
.
24 ساعت نشده خنده اوردی به لبامون دوباره غم معنا تزریق میکنی توی روح و روان ما...
آخه این انصافه؟
چی شد این بلیط سفر به ریو؟
درود بر ققنوس خیس ممنونم از حضورتان سروده زیبایی بود سرشار از احساس و زبانی که سعی ب سادگی دارد برقرار باشید
قشنگ بود.
معنای اومدن یعنی زندگی کردن. یعنی از لحظه لجظه زندگی، سختیها و راحتیها، پستی ها و بلندیهاش ستفاده بردن لذت بردن و تجربه کردن...
این هم شبیه همون قضیه ی قدیمیه که اشتباهش انقدر آشکاره که دیده نمیشه. همون قضیه که میگفت اول مرغ بوده یا تخم مرغ و اصلا به نقش خروس اشاره نمیشد. اینجا هم نقش ژدر کاملا نادیده گرفته شده.
شاعر باید در آخر میگفت می گفت: «مادر، پدر، بگو، اینجا چه می کنم؟» و یا یه چیزی شبیه این.
مادر بیچاره خودش نمی دونه اینجا چه می کنه.
ای کاش٬
در امن کوچکی می ماندم!
...
مرسی
خواهش :)
رنج ! خندیدن به این همه رنج!
سلام.
تلخ و زیبا.
راز دهر کمتر جوی...
زندگی سوختن و ساختن است...
زاستی عکس مبارکه
مرسی
مثلاْ زندگی ...می کنیم
سلام
این هم زندگیست که می کنیم دیگه منتها آدم یاد فیلمهای وسترن دهه شصت (میلادی) می افته. گاهی هم یاد فیلمهای اکشن همین اواخر!!!!!
قشنگ بود نوشته ات و جالبه که امروز داشتم به کودکی و دنیای معصومیت کودکی فکر می کردم و اینکه حیف که چه زود بزرگ می شویم.
:-)
آی دنیا !

به گوش !
معنای این همه چیست
زندگی ؟
مادر به من بگو که من اینجا چه می کنم ؟
....
حس غریبی داشت..
در برابر این جوور نوشته ها فقط سکوت سرشار از گفته هاست.
ققنوس یعنی چی که نام و کلیه ی نوشته های وبلاگ ققنوس خیس ، در اداره فرهنگ و ارشاد به ثبت رسیده؟؟؟؟
یعنی در بخش ثبت آثار ادبی این وزارتخونه ، این نوشته ها ، با عنوان ققنوس خیس ، به نام نویسنده ، به ثبت رسیده.... برای جلوگیری از کپی برداری غیر قانونی :-)
حالا اسم نویسنده اش چی هست ؟؟؟ می شه ما هم بدونیم؟؟؟
سر کاریه؟!!
سلام.اگه گذر شرمین نادری به اینجا افتاد بگین یکی از نامه نویسا خیلی دلش هواشو کرده.
میدونی گاهی به وبلاگت سر میزنم ... تا میخوام یه اظهار نظری بکنم چشمم میوفته به عکست ... پشیمون میشم ... مثلا اگه یکی از روی خریت از نوشته هات کپی برداری کنه چیکار میکنی ؟
خوب پس اگه دست راستت رو بذاری روی چشم راستت مشکلت حل می شه ... به هر حال رهگذر هایی که از اینجا رد می شن ، به هر دلیل ، خوشحالمون می کنن :)
«شبح های جنگل بگویید به من محبوبم سرگردان به کجاست ؟»
این بار با ترجمه ی بیلیتیس آمده ام
شاعر هفتصد سال پیش از میلاد....
شروع خیلی خوبی داشت
اخرشم خوب بود
وسطش هم...
خب من از همه ی همه اش راضی بودم!
من آمدم با سر
با سر
نه جدا رنگ و بوی نوشته هات هم بوی پختگی میده...
بپا نسوزی
مرسی :-)
شاید این همه راه را برای کوفتن دری آمده باشیم که کوبه ندارد و هرگز تاکنون به پاسخ کسی گشوده نشده اما ما باز بر آن می کوبیم به امید پاسخ دربان.
سلام
پسرم...تو اگر فهمیدی برای من هم توضیح بده
(یک مادر مجازی!)
قربون مهربونیت...
با لذت خواندمت
ممنون شاعر :-)
من اول با این :



چشمان بسته
لیز و لزج
لخته ای خونی
یاد پریود افتادم
بعد با :
آی دنیا به هوش !
من آمدم ،
با سَر !
با سُر !
یاد بکارت افتادم
می دونی اخه من الان از خواب پاشدم و با چشم بسته دارم می خونم
ربط ندی به ذهن منحرف سابقم
چی بگم بهت آخه ؟ ;-)
سلام..
چی سر کاریه؟؟؟
واقعا من اینجا چه می کنم ؟
برای چلچراغ متاسف شدم خیلی !
با این همه ادب منو شرمنده کردید حضرت آقا ... من منظورم این بود که خیلی تو عکس خود خواه تشریف دارید که ظاهرا اشتباه بوده است .
ای بابا :-)
به هر حال این امکان هم هست که ، یک عکس ، عکس آن چیزی که واقعیت دارد را نشان بدهد ...
خوشحالم که نظرتون کمی تغییر کرد.
سلام...
آره منظورم اسمت بود
خیلی قشنگ بود برای اینروزای ما