دیگر چشم هایم را نمی بندم !
تا تو را به یاد آورم.
نه نیازی نیست!
دیگر ...
دیگر چشم هایم را نمی بندم
این لعنتی !
چشم باز و بسته سرش نمی شود ،
یاد ِ تو
یادت را می گویم ...
دریا تویی !
وقتی که به بی کرانه اش چشم می دوزم ...
خورشید تویی !
وقتی که مرا با زیبایی ِ غروبش به آغوش می کشد...
و ماه ...
آه دختر ِ ماه ،
ای حضور ِ ناب !
شک ندارم ،
پس ِ پشت ِ پلک هایم نیز نشسته ای
آری
آنجا هم هستی بی گمان ،
هستی که این چنین ،
لبخندت را،
در خواب و بیداری می بینم !
***
ای تو که همه ی وجود مرا نوازش کرده ای
حال که اینجایی
اگر می شود،
کمی هم پشت پلک های خسته ام را نوازش کن.
رویا را ...
رویای تو را
رویای مرا
رویایمان را ...
یادت هست ؟
ای تو که خود از جنس رویایی ،
اینجایم ،
بیدار !
به من بگو ،
پلک اگر بر هم نهم ،
می نوازی ام ؟
سلام
این پست مرا به یاد آهنگ خواب در بیداری فرهاد انداخت.
چیزی که از جنس رویا باشد چگونه خواهد توانست انسان را در بیداری بنوازد جز آن که بگدازد!
ایام به کام...
گهی می سوزدم گه می نوازد!
***
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
گهی در خاطرم می جوشد این وهم
ز رنگ آمیزی غمهای انبوه
که در رگهام جای خون روان است
سیه داروی زهرآگین اندوه
فغانی گرم وخون آلود و پردرد
فرو می پیچیدم در سینه تنگ
چو فریاد یکی دیوانه گنگ
که می کوبد سر شوریده بر سنگ
سرشکی تلخ و شور از چشمه دل
نهان در سینه می جوشد شب و روز
چنان مار گرفتاری که ریزد
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردی ست خونبار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آِشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم.... سایه
چشم باز و بسته سرش نمی شود
می دونی که خیلی شعرهات رو دوست دارم پرنده جان
این هم از اون دلچسب ها بود
بازم میگم مثل یه تیکه پارجه شعراتو بردار بتکون بعد اونایی رو که ازش میریزه زمین جدا کن بچین کنار هم . عبارت های نابی توشونه ولی زوائد هم زیاد داره که از حس شعرت کم می کنه. یه ذره ایجازو رعایت کنی عالی میشه دوست جان.
درودبرشما زیبا بود خصوصآ این تیکه:
ای حضور ِ ناب !شک ندارم
پس ِ پشت ِ پلک هایم نیز نشسته ای
آری
آنجا هم هستی بی گمان ،..
موفق باشی دوست من
بخش اول شعرتون خیلی زیبا بود.دیگر چشم هایم را نمی بندم....زیبا بود به به.
شعر قشنگی بود.
اما اگه به سلیقهی من بود، از بخش دوم فقط سه سطر آخر رو میذاشتم بمونه.
فقط می تونم بگم قشنگه چون دوست ندارم شعر رو نقد کنم
فکر هم می کنم نقد برای شعر زیاد سازنده نیست شایدم مخربه
سلام.
یه شعر احساسی قشنگی بود...
به من بگو
پلک اگر بر هم نهم
مینوازیام؟