نگاه اول
انگشت اشاره به لای دندان می بری تا اشاره ای باشد به این که می خواهی حداکثر مصرف ولذتت را از مصرف کردن داشته باشی !
ولی که چه ؟
در دنیایی که همه می گویند : مصرف کنید !
و اما عاقبت مصرفت چه می شود مردک ؟
هیچ چیز نداری و هیچ اضافه نمی کنی غیر از ... و تو ی لش سیری ناپذیری !
هیچ کس نمی خواهدت ...
این است سرنوشت غمبار تو که در چرخه باطلی گیر افتاده ای ! بی معنا !
بی اثری در هستی و زندانی در قانون بقای ماده !
وقتی که فقط مصرف می کنی ، تو یک حیوان خانگی هستی !
وقتی که باز مصرف می کنی و هنوز هیچ نداری عمرت به پایان رسیده است ، ای حیوان خانگی که نه لوسی و نه ملوسی و نه هیچ چیز دیگر داری ...
و در پایان نیم نگاه ،
وقتی که میله های زندان بین دو دنیاست ، به راستی تو زندانی هستی یا مردمان دنیای دیگر ؟
مردمان دیگر هیچ ندارند و اما در زندان خود خوشند و در بسته است و تو هیچ نداری و اما از زندان آنطرفی فرار می کنی !
باید هم فرار کنی ... چرا که چاره ای نداری ...
نگاه دوم
کلیه ، اشانتیون دنیای مصرف گراست !
اما چرا کلیه ؟
از بین کلیه ی اعضای یک پیکر چرا کلیه را به تو هدیه می دهند ؟
چرا ؟
تا بیشتر مصرف کنی !
فقط مصرف کنی ؟
نه ! تا بتوانی بیشتر بشاشی به اصل زندگی و زندگی انسانها !
...
و کلمه ای که مدام تکرار می شود حتما کلمه ای کلیدی است ؛ گه !
های مردک !
مصرف بیشترت ، بیشتر گه زده است به زندگی همه ، در همان زندان سابقا خوش !
هیچ می دانستی با وجود آن هدیه ی گران قیمتت باز هیچ نداری ؟
باز باید بروی ... باید بروی
که بیش از این گه نزنی به زندگی ...
و کلیه های گران قیمتت ! در همان چرخه باطل !
ای هنوز حیوان خانگی !
می شاشند ، بیش از پیش ...
به اصل زندگی !
سود حاصل از آن کلیه ها همچون وعده ای که مربی آن باشگاه پرطرفدار بوسیله ی تکه روزنامه ای که به شیشه ی زندگی پسرک بوقچی ، با آرزوهای سرکوب شده اش ، نصب شده است ، اعلامش می کند ، سرابی بیش نیست !
تکنولوژی و راحتی ، برای فریب توست ! همان سراب ...
شهرت ، فریفته ات می کند تا بیشتر به سازشان برقصی !
در زندان بسته است مردک !
نه ! باید بروی !
تا در زندان باز است هنوز ، باید بروی !
باید بروی تا بیش از این در چرخه ی باطل خوردن و ریدنت ...
تا در چرخه ی بسته و زندانی مصرفت ...
تا کلیه هایت بیش از این ...
های مردک !
این زندگی که بوی گه از آن بلند شده است ، هیچ است ، هیچ !
باید بروی !
همیشه این را آویزه گوشت کن ؛
زندگی اگر هیچ باشد باید بروی !
و اگر هیچ نداشته باشی ...
برداشت آزاد ققنوس خیس از هیچ ساخته ی عبدالرضا کاهانی
پی نوشت : مهدی هاشمی از هنرمندان مورد علاقه ی من ، متولد شهر من است ! خواستم بگویم که افتخار می کنم.
لینک های مربوطه :