ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

عجیب الغریبا به این فیس بوک !!!

نیمچه مثنوی ققنوس خیس در باب پدیده ای به نام فیس بوک !! 

 

 

 

 

عجیب الغریبا به این فیس بوک
نموده است ما ! کله ها نیز پوک 


مجازی است اما بسی واقعی است
ز حیله تهی ! و پر از سادگی است


یکی وب که هست عالمی واله اش

به رقص آورد یک جهان ، باله اش

نموده است ما را! به نحوی فطیر!
شدم پای بندش ،‌ چوداده ست گیر

به روز و شب هردم بلولم در آن

از این بیکران تا به آن بیکران

و هر دم نویسم فلان "استتوس"
 بگویم که من در ری ام یا به طوس 


و یا می نویسم کنون سرخوشم

بیارید جامی که من در کشم !

و یا شعری از خود به در می کنم
یکی عالمی در به در می کنم ... !

روم روی "وال" همه با مداد
کنم خط خطی من به سرعتِّ باد

ولیکن نیاید ز کس هیچ داد؛
که دیوار جای نوشتن مباد !

یکی لینک های فلان داردی
یکی عکس های چنان داردی

یکی صفحه ای  پر ز شرّ و ز ور
یکی پشت هم می زند ورّ و زر

یکی صفحه بهر ولنگارها
برونند زین صفحه هوشیارها

یکی قصه گوید پر از آب چشم
و گویند ملت ز رشت تا به قشم ؛

که احسنت ! "لایک !" صد آفرین !
که ما را تو کردی به شدت حزین !! 


یکی از سیاست نویسد همی
زند زخم ها را کمی مرهمی


عجیب الغریبا به این فیس بوک
بکرده است ما ، کله ها نیز پوک


صد آلبوم ز هر شخص موجود هست
ز هر جنس، هر قسم عکس بود هست

همه عکس ها لخت و عور و پتی
ببین عکس بهرام و عمه کتی ! ؛

ببین دست در دست در آغوش هم
بغل کرده اند بچه خرگوش ِ هم ...

به هم "لایک" هی می زنیم و خوشیم
به دیوار ملت سرک می کشیم


کسی هم نباشد که گوید فضول !
نباشد اصولی ، که گردد عدول  

 

نه گشتی بیاید به ارشادمان
نه قانون نسبت! نه طرح فلان !


همه ش به به و چه چه و آفرین
که تو اِند کاری ! تویی نازنین !

به جا نان به هم میزنیم لایک ما
که انگار هستیم برند نایک ما  

 

خلاصه کنم در جهان مجاز
کمی حس بودن بکردیم باز 


مجازیست دنیا ولی بهتر است

که واقعیت از زهر هم بدتر است 


نه گشتی بیاید به ارشادمان 
نه قانون نسبت! نه طرح فلان ! 


همه با همیم و همه شاد شاد
نداریم هر چند اپل آی پاد

عجیب الغریبا به این فیس بوک

نگه دار یارب همین فیس بوک ...!!                 خرداد 89