ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ای کو یو سان !! بله ؟ زنگ تفریه !!

بعد از نوشتن پنج مثلن داستان حداقلی که  به غیر ازخود بنده ی حقیر سراپا تقصیر،(بی ادبی است ! رویم به دیوار سیاه ! گلاب کاشان به رویتان !) سبب بادمعده پیچ!  شدن حداقل پنج نفر دیگر از یاران غار و بار شد ، و دریافت پیامهایی به این مضمون که ؛ به چه جرات ، خیال های نپخته ات (خام سابق) را به نام مقدس داستان به خورد دیگران می دهی ؟ و مگر نمی دانی که عدول از اصول داستان نویسی چه عقوبتی در قانون مجازاتهای اسلامی دارد ؟  و اینکه اصلن چه می گویی و چرا می گویی ؟ و ققنوس جان با احترام بفرما گم بشو و ققنوس خیس حیا کن ، تارنمانویسی را رها کن و از آن بدتر که ، ققنوس خیس دقت کن !! و  ...  و از شما که خودتان باشید ! پنهان نیست ، از خدا چه پنهان ، حتی کار به جایی رسید که پیغام های تهدید به مرگ و خبردار کردن ملکه ی محترم موت نیز دریافت داشته ام که این بار از خدا پنهان نیست ، از شما هم پنهان نباشد ، این آخرین پیام به شدت بنده را جیش بند ! کرده است و ازهمین رو ، این مورد آخر مرا در تصمیمی که با شما در میانش خواهم گذاشت !!  به شدت  استوار کرد !
و اما تصمیم بنده ؛
به جد تصمیم ساختم که دست از این جنگولک بازیهای شبیه داستان کوتاه ، به شکل موقت ، بدارم  و به اصالت زرزر چرند گو و پِرپِر پرت و پلاگوی خود بازگشت کنم و چندی عملیات ژانگولر و قر کمر با پس زمینه ی تصنیف محبوب "ماری جان یک تکان" که  در مایه دشتی و توسط استاد مسلم آواز اصیل ایرانی ، امیرارسلان تتلویان ، اجرا شده ، (اسپیکرها را روشن کنید) انجام دهم تا کمی باعث انبساط خاطر دوستان عزیز تر از جان گردد تا شاید این سان از تهدید اینجانب نیز صرف نظر نمایند ! که بنده ی حقیر اصلا و ابدا چونان ولی به ملاقات فقیه رفته ی تیم های ملی ، جناب قطبی ! دل شیر نداشته و ندارم !
در راستای همین هدف پست و کثیف خود ، باز هم چند شاعر عزیز تر از جان را کرکر خنده ی خویش نموده ایم ، تا خود را  وارهانیم از تهدیدات این دوستان فریب دشمن (با لذتی شهوانی تلفظ کنید این کلمه را) خورده و آن دشمنان در لباس دوست ! 

 

1

یک نفر آمد و بر پنجره ام گل مالید
من ولی منتظر بارانم

زکی !
حالا که سیاهی می خواهیم ،
دریغ از یک ابر سیاه

به سیاهی پنجره ات خو بگیر !
که در آسمان هیچ خبری نیست !

و یا اینکه ،
انقدر منتظر بنشین تا دهانت را نیز گل بگیرند !



2
دست از طلب ندارم تا قرون آخر
چی فک کردی ؟


3
کرکر سر خود ،
تقدیم به عشق گریزپای خودم؛
ای یاد توام مونس
در گوشه ی تنهایی
ای خاطره ات پونز
نوک تیز ته کفشم
این صندل رسوایی ، این صندل رسوایی
ای وای !! 

  
4
اسپیکرها را خاموش کنید