روزهای آشنایی
در خیابانهای این شهر که قدم می زنی ؛ غیر از صدا و سنگ و سرب ، مطلب دیگری نیز توجهت را به خود جلب می کند...
وقتی آدرس جایی را از کسی می پرسی ، در جواب می گوید که آن محل مورد نظر بالاتر است یا به فرض پایین تر است ... نکته ی جالبش اینجاست ؛ در این لحظه نیازی نیست که سرت را بالا بگیری و دستان فرد را ببینی که به کجا به عنوان بالا یا پایین اشاره می کند !
چرا که تهران شهری است که بالا و پایینش کاملا آشکار است !! و گاه چه دردناک است این تفاوتهای پایین و بالا !
کاش مانند روزهای آشنایی این بالا و پایینی که در تهران هویداست به جریان زندگی کمک کند نه ...
برداشت آزاد ققنوس خیس از طهران : روزهایی آشنایی ، ساخته داریوش مهرجویی
(راستی مهرجویی چه می کند با خودش ؟)
سیم آخر
تنها پایتخت دود و گوگرد نیست که به سیم آخر زده است ... ما نیز ...
برداشت آزاد ققنوس خیس از تهران : سیم آخر ، ساخته مهدی کرم پور
این یعنی اند ناجوانمردی که بری هی فیلم ببینی
میدونی ناجوانمردی تر جیه اینکه من دوباره سه شنبه باید برم تهران و نمیدونستم. چون اگه میدونستم عین اسکولها شنبه بر نمیشکتم که دوباهر دو روز بعدش برم. اونوقت شاید راضی میشدم چهار تافیلم ببینم. یا با دوستامبرنامه تئاتر بذارم!!
اما تو ناجوانمردانه از حداقل زمان ترهان بودنت استفاده میکنی
من ندیدم فیلمش
یعنی می خواستم برم دوستم رایمو زد!
اما تهران شهر بدی است...
تهران کلان شهر خسته ای است...
سلام
هنوز کار مشترک کرم پور و مهرجویی را ندیده ام ولی از کار قبلی کرم پور خیلی لذت برده ام " چه کسی امیر را کشت ؟" نشان داد که کرم پور زبان سینما را بلد است و استادانه می تواند از بازیگر ها بازی بگیرد
خوب این حرفهای بی ربط برای این است که در اولین فرصت به دیدن این فیلم خواهم رفت !
درباره سوالی که در باره کامنت قبلی ام پرسیده ای :
حقیقتی مثل اینکه نباید باعث آزار و رنج دیگری شویم
به نظرم اصلی مثل این شامل هیچ نسبیتی نمی شود و از جنس همان پوسته سختی است که گفته ام
سلام فرزانه جان
اینکه نباید باعث رنج و آزار دیگران بشویم شامل نسبیت نمی شود ... درست است ... این خود صفت یا هر چیز دیگری به نام رنج دادن است که گاهی شامل نسبیت می شود ... بین این دو فرق است ...
دیروز توسیه حساب را دیدم.می خواستم امروز بروم و این یکی را ببینم که نشد.تا فردا چه پیش آید.
***
بابت جواب کامنت قبلی و بذل عنایتت سپاس رفیق.بحث اخلاقیات و نسبیت بحث مفصلی ست و فراتر از وبلاگ.امیدوارم در فرصتی مناسب بیشتر به آن بپردازیم.
من زیاد مالِ تو نیستم
بیشتر مالِ دیگرونم
واسه این از سر قصه
نخواه یار تو بمونم
من همش یه تیکه برفم
توی دستِ داغ عشقت
یه نفس همسفرم شو
با یه گُل تو باغ عشقت
وقتی که سراسر عمر
همش از خوشی میخوندی
نچشیدی دردِ هجرون
باز نگو چرا نموندی
واسه من سایه زیاده
هر جا دل گرفت می مونم
که سفر قصه ی عمرم
از رو سادگی می دونم
که تو لایقِ عزیزی
مهربونی بی بهونه
کسی که موندنی باشه
قصه ی شبو نخونه
من کبوتر با کبوتر
تو یه باز جفتِ یه بازی
من حریمم چند تا شهره
تو یه کهکشونِ رازی
من زیاد مالِ تو نیستم
تو با قلبت جستجو کن
من یه تجربه یه خاطر
اگه عشقه حالا رو کن
یه توجه مو به مو کن
شبو از خودت ندون و
واسه خاطرم شروع کن . . .
سلام
چون فیلم رو ندیدم چیزی ندارم بگم
اما دو نفر از دوستان که دیده بودند بخش کرم پور رو از بخش مهرجویی بهتر می دونستند.
ولی به هر حال مهرجویی کارگردان بزرگیه با دو فیلم آقای هالو و هامون
جالب بود
ضمنا شما به یک بازی وبلاگی دعوت هستید. منتظرم