ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

خواستن بی فاصله

"چه بی تابانه می خواهمت
ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری !"

خواستنی خالص.
خواستنی با چشمان باز ،
نه کوری !

خواستنی که ناب از آن می بارد ...
خواستنی که از اندازه اش کم نمی کند ،
حتی دوری !

خواستنی بی واسطه ی هر دیگری !

خواستنی بی نیاز(مستقل) از نیستی چیز دیگری ؛
فقدان پیکری ،
گم شدن گوهری ،
بی سری و بی همسری !
و ...

خواستن ما بی نیاز از نیستی چیز دیگری ،
در هستی ما تعریف می شود.
تنها در هستی ما !

در هستی من و تو !

خواستنی که تنها در هستی ما تعریف شود،
قادر به کشتن تنهاییست !
خواستن هایی که ناخالصی دارند ،
خود آغاز تنهاییست.
منتهی به شکلی نو !

و بی تابی خواستنت از آن روست که ، دوری !
و دوری یعنی ،
زمانی نزدیکی !
آری ! دوری یعنی زمانی نزدیک بوده ای !

چه زمان آسوده ای!
بود
آن زمان که تو نزدیک بوده ای !
به من ...

وحال این فاصله !
فاصله ای که اکنون برایمان پیش آمده است،
یعنی زمانی بینمان فاصله ای نبوده است !
یعنی زمانی در نیستان ازلی در آغوش هم  بوده ایم ...
یعنی زمانی در آغوش هم آسوده ایم !

چرا که اگر از ازل فاصله بود
و وصلی نبود ،
هیچ گاه کلمه ی فاصله بوجود نمی آمد !

فاصله ای که کنون برایمان پیش آمده است،
پیشامد است !
یادش به عشق !
آن زمان که تنها نبوده ایم ...  

 

نه ! "تجربه ای بیهوده" نیست این فاصله !

فاصله آزمون شوق است ،
از آن رو که مرا به سوی تو سوق است !  

 

و این فاصله همه اش امید است
تجربه ای بیهوده نیست این فاصله !
چرا که اکنون ،
سودای شور ِ رسیدن به سرم رسیده است !


نه ! این بار هم نه !
"به راه اندیشیدن یاس را رج نمی زند ..."
که من به راه می اندیشم،
و به تو !
و به راهی که تو از آن خواهی آمد ...

به تو که زمانی ،
بی فاصله نزدیکم بوده ای !
زمانی در ازل ! 

 

چه بی تاب تو را طلب می کنم
خواستنی این چنین !
خواه در این لحظه که تو را می طلبم،
طلب کنی ام یا نه !
نازنین ! 

 

اما !
یادت باشد که بی تابم !
پس؛
راه را طی کن !
فاصله را کم کن !
و بیا تا لحظه را قدر بدانیم.

 

                                            با تشکر و پوزش از مرحوم شاملو .. خرداد 89


نظرات 21 + ارسال نظر
مرتضی یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 11:17 http://shahreasal.blogsky.com/

سلام مطالب خیلی قشنگی داری خوشحال میشم از اینکه با هم تبادل لینک کنیم

مرتضی یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 11:25 http://shahreasal.blogsky.com/

وبلاگتو تو وبلاگم لینک کردم خوشحال می شم منم لینک کنی مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
یه سری بزن
http://shahreasal.blogsky.com/

سلام
ممنون از لطفتون.
اما من کلا با تبادل لینک میونه ای ندارم متاسفانه ...
اما حتما سر خواهم زد. موفق باشید

مرمر یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 13:04

از طرف مرحوم شاملو عذرت پذیرفته است.. اسمش رو شعر نمیذارم اما متن زیبایی بود.
مثل اینکه رنگ و بوی عشق گرفتی دوباره.. خوشحالم

البته به نظر خودم کاملا شعر بود ...
من که هیچ وقت برایم مهم نیست اسم چیزی که می نویسم چه باشد ... اما اگر دقت کنی می بینی که در تقسیم بندی هایم هم هیچ وقت به شاعران و داستان نویسان و نویسنده ها و .... جسارت نکرده ام ... و همیشه گفته ام که کارم چیزی شبیه شعر یا داستان یا ... است.
..........
فلسفه ی وجودی ققنوس خیس از عشق و هنر و حیرانی و فکر گفتن و از هنر عشق و حیرانی اندیشه گفتن بوده است ...
ممنون.

محسن صائمی یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 13:14

خواستن ما بی نیاز از نیستی چیز دیگری ،
در هستی ما تعریف می شود.
تنها در هستی ما !

در هستی من و تو !

...

چه بی تاب تو را طلب می کنم
خواستنی این چنین !
خواه در این لحظه که تو را می طلبم،
طلب کنی ام یا نه !
نازنین !

شاد باشی و آزاد

ممنون که خوندیش داداش

نفیسه یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 15:52

شعرت قشنگ بود .از خوندش کلی حس خوب بهم دست داد. اما این وسط یه سری سوالات فلسفی هم پیش اومد:

اینکه در ازل اون رو دیدی یعنی نزدیکی فقط در آن زمان بوده و در دنیای الان و جسم فعلی نیست؟


در ضمن این ازل را بتعریف که جریانش چیه بلاخره توش همه چی تعریف شده است یا نه؟

ممنون از لطفت به شعرم ...
وقتی بی تاب کسی هستیم یعنی از آن فرد دوریم و وقتی که از آن دوریم و احساس می کنیم که از او دوریم یعنی زمانی وجود داشته که ما به او نزدیک بوده ایم !
اگر در هیچ زمانی هیچ نزدیکی ای صورت نگرفته است پس ما چگونه می توانیم بگوییم الان بین ما و او فاصله افتاده است ؟
اگر قرار به غیر این بود که فاصله و جدایی افتادن معنا نمی داد و نمی دهد ....
من اسم آن زمان وصل را در اینجا گذاشته ام ازل ... در واقع چون ما نسبت به آن زمان آگاهی نداریم برایش اسم انتخاب می کنیم ...
در" ازل " پرتو حسنت ز تجلی دم زد (ازل یعنی کی ؟ به نظرم ازل یعنی زمانی برای آشنایی پیشین ... همان زمان که ما را از نیستان ببریده اند)
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (و پیدایش عشق از آن اشتیاقی است که به دوباره دیدن و رسیدن به پرتو حسن ازلی داریم)
...
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می کشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
....
...
اینکه همه چی تو ازل تعریف شده است یا نه را نمی دانم ... چرا که خیلی ساده به قول خودت اصلا خود ازل تعریف نشده است ...
اما به فرض درباره ی مفهوم فاصله و با ازلی که این چنین تعریفش کرده ام می توان حرفهایی زد که من هم سعیم این بود که چیزکی در این باره بنویسم ...
خوشحالم که حس خوبی بهت دست داد از خوندنش ... شاید هم اون حس خوبت به نوعی تائید می کنه حرف من رو ...

فرزانه یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 18:41 http://www.elhrad.wordpress.com

سلام ققنوس جان
آن چه که از شاملو قرض گرفته ای بلاشک در حد شاهکارند
با ساده ترین کلمه ها ترکیبی ساخته که می خواهی بخوانی و بچشی و ببویی و... تمام وجود انسان را با خودش همراه می کند
در نوشته خودت جمله" فاصله آزمون شوق است"
را خیلی دوست داشتم انگار همیشه عشق صدای پای فاصله هاست

نمی دانم چکار می توانم بکنم برای اینکه فونت ها در سیستمت بهم نریزد فقط می توانم توصیه کنم از فایرفاکس به جای ie استفاده کنی

سلام
چه توصیف شاعرانه ی ملموسی کردی فرزانه عزیز ...
در اینکه این شعر شاملو فوق العاده است شکی نیست ... این شعر با طنین صدای خود شاملو همیشه تو ذهنم وول می خوره ...
...
از لطفت هم ممنون.
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
و عشق تنها عشق مرا رساند به امکان یک پرنده شدن ...

نامیرا یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 20:36 http://www.namira19.blogfa.com

تو خود دانی که من بی تو عدم باشم٬عدم باشم
عدم خود قابل هست است٬از آن هم نیز کم باشم

خط فاصله بین دو سال می تونه گویای خیلی از اتفاق ها باشه حالا اگه این خط فاصله بین دو انسان باشه می تونه بیانگر آزمونی باشه که در شعرت اورده بودی.
جواب کامنتها رو که می خوندم برام جالب بود با اثباتِ نبودن نزدیکی در این دنیا٬نزدیکی دیگری در جایی به اسم ازل را ثابت کردی.
یعنی همان بیت از شعرت که می گی:آری دوری یعنی زمانی نزدیک بودی ای!
به نظر من با سلب چیزی٬مفهومی دیگه ای به اسم عشق حقیقی رو در شعرت به وجود اوردی.
نمی شود عشق را از طریق خودش و به وسیله خودش اثبات کرد؟شاید عشق اثبات اش در خودش باشد...یعنی در ذات خودش٬یعنی در همان آن دمی که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود.
مولانا هم تو شعری که بالا نوشتم با گفتن از سختی ِنبودن یارش٬می خواد اوج احساس و تعلق شو ثابت بکنه.شاید برای همین باشه که من اصلا مفهوم عدمی که می گه رو نمی فهمم...
چقدر حرف زدم!!

مولانا می خواهد بگوید همه ی هستی من از توست... من در وجود توست که هستم ! ای همه هستی ز تو پیدا شده !
و بی تو نیستی ام ! عدم ام ! اینکه گفته از عدم هم کم باشم ! به نظر من فقط یک اغراق شاعرانه است والا از نیستی کمتر در ذهن آدمی نمی گنجد ! اصلا از عدم و نیستی کمتر هم مگر داریم ؟
اگر هم داشته باشیم حداقل به ذهن من نمی آید !
اما درباره ی هستی و نیستی در مثلا شعر من :
من از خواستنی خالص گفتم ! یعنی خواستنی که هیچ نبود و کمبود دیگری در خواستن آن هستی مورد نظر دخالت نداشته باشد ...
خواستن ما مستقل از نیستی چیز دیگری ،
در هستی ما تعریف می شود.
تنها در هستی ما !
در هستی من و تو !
اینکه من تو را می خواهم به خاطر فلان چیز نباشد ... من تو را می خواهم به خاطر تو ! به خاطر هستی تو ! همین خواستن است که مولانا می گوید اگر نباشی من بی تو عدم باشم ! اگر هستی دیگری غیر از هستی معشوق در خواستن مولانا تاثیر داشته باشد دیگر نمی تواند بگوید من بی تو عدم باشم !!‌ چرا که هستی دیگری نیز در این بین هست ... فقط هستی معشوق نیست ... خواستن بی واسطه نبوده است ...
...............
من از آشنایی پیشین گفتم. این آشنایی می تواند در هر مکان و زمانی اتفاق افتاده باشد ... اما مسلما تنها در صورتی می توانیم دوری و فاصله را درک کنیم که این آشنایی اتفاق افتاده باشد ...
دوری یعنی زمانی نزدیکی !
دوری یعنی زمانی نزدیک بوده ای !
...
راه اثبات عشق شاید همان راه پرپیچ و خم زلف چون کمندش باشد که در آنجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت !
شاید راه اثباتش از کوچه معشوق می گذرد که : ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری ... با خبر باش که سر می شکند دیوارش ...
شاید هم بی آنکه سر بریده ای و یا سر شکسته ای در کار باشد ... با درک عشق بشود آن را اثبات کرد ...
در هر صورت اینها که گفتی را تنها" عشق داند" !!
....

هنگامه یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 21:29

سلام..فوق العاده! ..خیلی قشنگ بود

سلام هنگامه ...
خیلی ممنون ازت

نگار یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 23:43

خواستنی که از اندازه اش کم نمی کند،
حتی دوری!...
بهترین قسمت شعرت بود و بهترین قسمت عاشقی ت احتمالا...

ممنون ...

محمدرضا دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 05:35 http://www.mamrizzio2.blogspot.com/

عشق اقدام مشترک نیست
حتی در قصه ها هم نبوده
پس منتظر این نباش که...

«راه را طی کن !
فاصله را کم کن !
و بیا تا لحظه را قدر بدانیم.»

به تعداد سرهای روی زمین تفسیر از عشق وجود دارد (آنا کارنینا)
...
-اینکه می گویی عشق اقدام مشترک نیست ... من می گویم شاید باشد ... شاید روزی برسد(برای عاشق و معشوق) که عشق دقیقا یک اقدام مشترک باشد
- یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب ..کز هر زبان که می شنوم نامکرر است ... از طرفی همه ی این تفسیرها باز همان یک قصه است ... قصه ی عشق ! و این قصه ی نامکرر در همه قصه ها آمده است از قضا !

... دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 09:30

عشق تعبیرهای معتبر زیادی داره یکیش :
عاشقی یعنی ابتدا رها شدن از خود ، فراموش کردن خود و غرق شدن در معشوق ... سپس هجران که پیش آید ... باز گشتن به خود زیرا که دیگر معشوق در خود است .
در واقع هجران اگر چه دردناک است اما متعالی شدن در عشق است .
یا به شکل دیگر :
؛ تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی ، تو خود اسرار نهانی و عیانی ، تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی ،تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی ، تو خود اسرار نهانی ، تو خود باغ بهشتی ، تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرائی ...مولانا؛
شعر قشنگی بود . این جمله رو هم من خیلی دوست داشتم :
فاصله آزمون شوق است ،
از آن رو که مرا به سوی تو سوق است !

ممنون از لطفت و هم چنین شعر زیبایی که نوشتی
و البته ما همچنان منتظریم که نقطه های بالای کامنتت به حروف تبدیل بشه ;)

الیاس دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 12:18 http://eco791.blogfa.com

چرایش را نمی دانم اما خیلی خیلی به دلم نشست.
فاصله ای که کنون برایمان پیش آمده است،
پیشامد است !
یادش به عشق !
آن زمان که تنها نبوده ایم ...
به نظرم ایهام و ایجاز بسیار زیبایی داشت. مثلا فاصله و عشق یا پیشامد و عشق.
عشق صدای پای فاصله هاست
یا عشق یک پیشامد است و جدایی قانون.
یا فاصله آزمون شوق است. ترکیبی عالی است.
خیلی عالی بود

چاکریم الیاس خان ... لطف داری

مرتضی دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 12:45 http://shahreasal.blogsky.com

چون از وبلاگت خوشم اومده اشکالی نداره لینکت کردم برا خودم ممنون

ممنون

نسیم دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 13:42

چقدر اون جمله ات قشنگ بود که گفته بودی: دوری یعن زمانی نزدیک بوده ای....
چقدر خوب بود...
چقدر از اون بهتر اون جمله بود که گفته بودی:

وحال این فاصله !
فاصله ای که اکنون برایمان پیش آمده است،
یعنی زمانی بینمان فاصله ای نبوده است

فکر کنم فکر کردن به همین دوتا جمله تا شب حالمو جا بیاره..

ممنون از لطفت نسیم جان ... خوشحالم که خوشت اومده ...

نیکادل دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 13:57 http://aftabsookhte.blogfa.com/

وااااااااااااااااای
چه تعبیر حیرت آوری، اینکه در ازل در آغوش هم بوده‌ایم که امروز بی تابیم و فاصله را درک می کنیم، واقعاً قلبم از جا کنده شد با خوندن این شعر
عااااااااااااااالی بود ققنوس جان

شرمنده می کنی نیکادل جان ...
این شکلی که من هم آغوش "جو" می شم که ;)
مرسی ازت

... سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 09:56

دیدت رو در عشق چقدر وسیع می بینم و چقدر با تجربه .
من هم امیدوارم ... به زودی (درمورد نقطه چین)

روزگـاری شد و کس مرد ره عشق ندید.. حالیا چشم جهانی نگران من و توست
ممنون ...

نسیم سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 11:38

میگم این عسلویه ای که شما میری طبیعت نداره ازش عکس بگیری؟

در شهر ما نیست جز دود فلر
و بوی گاز
و بوی گوگرد
بوی سم ;)

حسین سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 16:29 http://kimiyaa.blogsky.com

همین که با بامداد ما سخن را می آغازی یعنی که کارت درست است برادر:
"چه بی تابانه می خواهمت
ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری !"

و با تعریفی که خود شاملو ارائه می دهد، این پست تو یک شعر است، گرچه من هم باور دارم که نباید زیاد در بند نام ها بود...
زیبا بود.
سپاس

ممنون برادر

طوطی چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 00:29

ای که دوریت آزمون تلخ زنده به گوری- عجب جمله ای واقعا زیبا بود. به شملو عزیز هم میگم ببخشتت

فروغ چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 12:48 http://sibnameh4.blogfa.com/

سلام ققنوس جان
توضیح در باره یه وبلاگت را خواندم و خیلی خوشحال شدم که باز هم می بینم آدمهایی را که پی حقیقت و کشف وجود واقعی خودشان هستند.
خوشحالم .

فریبا چهارشنبه 19 خرداد 1389 ساعت 22:54 http://www.behfari.blogfa.com

فاصله آنگاه معنا می گیرد که وجودت دور شود !

لذت بردم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد