ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

همین

نوبتی هم باشه ، نوبت خانم فرخزاد ِ ...
 

ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت
سحرگاهی زنی دامن کشان رفت
پریشان مرغ ره گم کرده ای بود
که زار و خسته سوی آشیان رفت 

 چرا امید بر عشقی عبث بست؟
چرا در بستر آغوش او خفت؟
چرا راز دل دیوانه اش را
به گوش عاشقی بیگانه خو گفت؟ 

 چرا؟ او شبنم پاکیزه ای بود
که در دام گل خورشید افتاد
سحرگاهی چو خورشیدش برآمد
به کام تشنه اش لغزید و جان داد...  

 

                      فروغ فرخزاد (با تشکر از نگار که این شعر رو برام کامنت کرد)


...  

 

ز شهر شور ، شوری بیکرانه

فروغ دیده ای در دل اثر کرد 


همه احساس شد هر شبانه
درخت شعر ، بهر او ثمر کرد

ولی کافی نبودش دفتر شعر
برفت و آسمانم بی قمر کرد

سحر رفت و چو خورشید از پی آمد
دو تن در سوز و در خون جگر کرد

همین ! نقطه سر خطی که گم شد !
مرا از حال خود ، او بیخبر کرد.

مگر در خواب بینم دگر من
که چشمانش به چشمانم نظر کرد.              تیر 89

 

نظرات 16 + ارسال نظر
عاتکه سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 12:52 http://leaderofutopia.blogspot.com

نشستم هرشب تنهایی ها رو خوندم به ژست جدید نرسید.ولی خیلی عالی بودند

سلام
مرسی از لطفت ... ادامه ش رو می نویسم

نسیم سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 13:49

چقدر اون مصرع شعر فروغ که گفته بود:
او شبنم پاکیزه ای بود
که در دام گل خورشید افتاد
قشنگ بود

یه سوالی! این دومیه مال خودت بود؟؟؟؟؟

آره با اجازه
خنده دار بود ؟

فرزانه سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 18:02 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
تنهایی ها چی شدند ؟
چیزی که شعر فروغ را ممتاز می کند جسارتش است . جسارت فوق العاده اش
ولی این شعر خودت در عالم دیگریست گویا
حالت خوبه ققنوس ؟

سلام
تنهایی ها رو ادامه می دم
درباره جسارت فروغ موافقم باهات
به قول شاعر:حال همه ما خوب است اما تو باور مکن ... ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور ٬ که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
ممنون ازت . خوبم

نسیم سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 18:16

یاهو یه شکلکی داره که معنیش اینه که من سکوت اختیار می کنم؟!!
ببخشیدا ولی من هیچی نمی تونم بگم!
بس که باورم نمیشه شعر خودت باشه...
تو پیشرفتت در شعر گفتن نجومیه!!!!!!!!!!!!!!۱

خیلی ممنون نسیم جان
این لطف خیلی زیادته که شامل حالم شده ...

محمدرضا سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 21:08 http://mamrizzio3.blogspot.com/

سلام
شعرت خیلی خوب بود
اما من در یک مقایسه ی شاید سریع با شعر فروغ دیدم که از ضمایر بیشتر استفاده کردی
او دو بار و من یک بار

مثلا این مصرع:
مگر در خواب بینم دگر من
اگه با چیزی مشابه اون که ضمایر کمتری داشته باشه عوض بشه حتی می تونه به شعر فروغ هم تنه فنی بزنه!

سلام
خیلی ممنون از لطف و دقت نظرت ...

نامیرا سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 21:16 http://www.namira19.blogfa.com

فروغ از اون شاعر هاست که می تونه از دوران نوجوانی تا ....همراهِ بی پروایی برات باقی بمونه.
می گم چه احساس و شور خوبی بوده که این طوری درخت شعرت رو پرثمر کرده.درخت ات جاوید باد...

خیلی رابطه ی مستحکمی با فروغ ندارم راستش ...
مرسی ازت

الیاس سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 22:46 http://eco791.blogfa.com

زیبا بود.
همین

تشکر

سید حامد احمدی چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 03:34 http://benamebaba.blogfa.com

با "جهنـــــم" به روزم!

(با اینترنت اکسپلورر وارد شوید!)

درخت ابدی چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 05:13 http://eternaltree.persianblog.ir

سلام. مگه راوی چه گناهی کرده؟!

سلام
راوی ؟!

نفیسه چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 08:06

فروغ رو همیشه دوست داشتم گرچه بعضی از شعرهای اولش رو نه اما به نظرم هرچی بزرگ بزرگ تر شد شعرهاش هم قشنگ تر و به دل نشین تر شد.
دست به شعر گفتنت هم خوبه. حالا لطف کردی به طنز نزدی شعر فروغ رو.
من اومدم بقیه هرشب تنهایی رو بخونم ها.

من تا حالا خانمی رو ندیدم که بگه از فروغ خوشم نمی یاد !
فعلا اون شعر شاملو تو نوبت طنزه ;) همون شعری که دوس داری D:

سید مهدی موسوی چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 09:56 http://www.bahal3.persianblog.ir

ممنونم از لطفت
با چشم های پر از اشک
در حال به روز کردنم...

خواهش می کنم

نگار چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 10:49

اگر از شهد آتشین لب من
جرعه ای نوش کرد و شد سرمست
حسرتم نیست زانکه این لب را
بوسه های نداده بسیار است

باز هم در نگاه خاموشم
قصه های نگفته اس دازم
باز هم چون به تن کنم جامه
فتنه های نهفته ای دارم

باز هم می توان به گیسویم
چنگی از روی عشق و مستی زد
باز هم می توان در آغوشم
پشت پا بر جهان هستی زد

باز هم می دود به دنبالم
دیدگانی پر از امید و نیاز
باز هم با هزار خواهش گنگ
می دهندم به سوی خویش آواز

زانچه دادم به او مرا غم نیست
حسرت و اضطراب و ماتم نیست
غیر از آن دل که پر نشد جایش
به خدا چیز دیگرم کم نیست

کو دلم؟ کو دلی که برد و نداد
غارتم کرده داد می خواهم
دل خونین مرا چه کار آید؟
دلی آزاد و شاد می خواهم...

باز به یاد این شعر فروغ افتادم. جالبه برام که این قدر حس من جالب بوده برات که شعر گفتی. این یکی شعر هم پروژه ی جدیدت

میله بدون پرچم چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 12:25 http://hosseinkarlos.blogsky.com

نمان به امید دیدن در خواب
که نگاهش گرچه ارزشی فسانه ای دارد
ولی
به ماندن عمری در خواب
نمی ارزد

نمان به امید دیدن در خواب
به دشت و آب و آینه بنگر
که آنچه بر پرده چشمانش نقش بست روزی
حرمتی افزون تر بر فسانه ها دارد

ممنون ... قشنگ بود

فروغ چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 14:50 http://sibnameh4.blogfa.com/

همیشه جایی برای حسرت تویه دل همه ادما هست.
.....
شعرت قشنگ بود.

ممنون از لطفت...

برزین چهارشنبه 30 تیر 1389 ساعت 15:03 http://niwemang.blogsky.com

سلام

فروغ نماد رنج فروخفته ای است که سالها و قرنها در سینه زنان ما محبوس بوده است، این درد به خوبی توسط فروغ فریاد شد و همه صدایش را شنیدند .

در مورد شعر خودت :
1 : اگر دامنه لغات و کلمات را در شعرهات وسیع تر کنی شعر گیرایی بیشتری خواهد داشت .
2 : تناسب در بکارگیری واژه ها به جذابیت شعر می افزاید . به این شعر فروغ توجه کن :

پریشان مرغ ره گم کرده ای بود
که زار و خسته سوی آشیان رفت

در این بیت کلمات و واژه ها همه با هم هماهنگ و متناسبند : پریشان ، ره گم کرده ، زار و خسته ، مرغ و آشیان و ... زیبایی شعر در همین است .

بنابراین در این بیت شما :

همه احساس شد هر شبانه
درخت شعر ، بهر او ثمر کرد

مفهوم بسیار زیبایی دارد اما واژه ها و کلمات بهتر از این می توانست چینش پیدا کند مثلا اینجوری :

شبانگاهان درخت شعر من را
ز احساس وجودش پر ثمر کرد

.........................

ببخشید ققنوس جان من خودم هم مبتدیم و هم این که زیاد حوصله شعر گفتن ندارم !!



سلام جناب برزین عزیز
ممنون از مطالبی که درباره ی فروغ و همین طور شعر من گفتید
پیشنهادتان هم به شعرم زیبایی می دهد ... ممنون واقعا
ولی با احترام به نظر درست و تصحیح زیبای شما به شخصه به چینش ابتدایی و حسی کلمات بیشتر علاقه مندم...
از نظرتان استفاده بردم. دوباره تشکر.
...
فی الواقع در این روزهای این کهنه دیار شعر گفتن هم حوصله می خواهد !

ارغوان دوشنبه 4 مرداد 1389 ساعت 23:11

با این که خیال نداشتم نقد بزنم به شعرات ولی دلم نمی یاد:
نهال شعر من را او ثمر کرد
به جای درخت شعر بهر او ثمر کرد

من خوشحالم می شم که در مورد شعرم نظر می دی و همیشه هم استقبال می کنم ....
ممنون از پیشنهاد خوبت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد