1
جهنم سوزان تنت ، بهشت برین بود
و من می دانستم !
آری !
تن تو بت چین بود !
وقتی نباشی !
باغهای بهشت ،
بیابان بی حوصلگیست.
مهمانی شاد حوریان آنجا
مرا موسم افسردگیست !
بهشت بی تو به چه کارم می آید ؟
بگو در جهنم ،
سر قرار ،
کی یارم می آید ؟
2
پارادیزو به روی کلیسا انداخته است ،
پرده اش را !
پس است هوایت پارادایس !
پارادایس !
پا را از گلیمت درازتر مکن !
پایت را !
پاپی ام مشو !
پی آتش می گردم من !
3
با من از عدم عدن ابد نگو !
ابدا باور نمی کنم !
ابدیت تن خاکی تو بود ؟
نبود !
ابدیت در خانه ای بود،
که قفلش از یخ بود !
و داغی هوس آبش نمی کرد !
ابدیت عشق بود.
و عشق ابدیت بود !
و عشق ابدی ، عدن ابد !
عشق بازی با تو آبش می کند ،
قفل یخی را
تا بل باز شود در این دنیای فانی
به عدن ابد ، آنی !
تیر 89
مطالب زیبایی داری، به ما هم سر بزن
سلام
قربانت
[گل]
و ممنونم از لطفت
با لذت خواندم...
راستی
امشب به روز خواهم بود...
من هم از شما ممنون جناب موسوی عزیز
این تیکه رو دوست داشتم:
؛ابدیت عشق بود.
و عشق ابدیت بود !
و عشق ابدی ، عدن ابد !
؛
مرسی نفیسه جان
قطعه ی 1 و 3 رو دوست داشتم.
سلام.
سلام
ممنون ...
رحم به وبلاگت نمیکنی به خواننده هات بکن که یهو شونصد تا ژست و باید با هم بخونن!
اولی رو خیلی زیاد دوست داشتم
دومی رو دوست نمیداشتم
سومی رو این قسمتش رو دوست داشتم؛
ابدیت در خانه ای بود
که قفلش از یخ بود
و داغی هوس آبش نمیکرد
فک کنم از این به بعد کم کار تر بشم ... یعنی رحمم بیشتر شه ;)
ممنون ...
قشنگترین قسمتش این بود:
وقتی نباشی !
باغهای بهشت ،
بیابان بی حوصلگیست.
مهمانی شاد حوریان آنجا
مرا موسم افسردگیست !
مرسی :-)
ابدیت در خانه ای بود
که قفلش از یخ بود!
و داغی هوس آبش نمی کرد
.
.
.
عشق بازی با تو آبش می کرد
قفل یخی را تا بل باز شود در این دنیای فانی
به عدن ابد٬آنی!
این قسمت از شعرت رو یه گوشه ای نوشتم و گذاشتم یه جایی که زیاد ببینمش!
الان می شه گفت که تو واقعا از تنهایی بیزاری.
بالاخره کشف شد!
ممنون از لطفت ...
نمیدونم شاید !
عریان ترین حقیقت تمام تاریخ لحظه ای است که ما (من) در آن جاری هستیم. هیچ حقیقت ملموس تری وجود ندارد. من و تو و مای تمدید ناپذیر و ظاهراْ بی تکرار. عشق، لذت، بهشت، دوزخ، هوس، نیاز، درک، نیکی و گناه فقط در همین لحظه است و تنها چیزی که به جاری ترین لحظه آدمی معنا می بخشد عشق است، عشق تنها حقیقتمان بود، احساس واقعیتمان بود ...
امیدوارم خوب باشی.
فردوس دمی ز بخت آسوده ی ماست !
..
ممنون
سلام
از گفتگویت با پارادایس خیلی خیلی خوشم آمد .
پاپی ام مشو !
پی آتش می گردم من !
عالی بود
سلام فرزانه جان
ممنون از لطف همیشگیت ...
درود دوست گرامی
منزل نو مبارک...
ببخشید دیگه.
مدتی هستش که زندگی بدجورم درگیرم کرده و ...
خلاصه کمتر فرصت می کنم سر بزنم به این دنیای مجازی.
از این که با هنوز توی پیاده رو قدم می زنی، ممنون دوست جان.
امضا:
شاد باشید، لطفن.
[گل]
سلام
منزل نو کهنه شده دیگه دوست جان ;)
ممنون ...
تصور اینکه باغهای بهشت تبدیل شود به بیابانهای بی حوصلگی دردناک است .
سلام
ممنون از نظرایی که این مدت دادی ... امیدوارم باز هم ببینمت اینجا
سلام
حقیقتش هنوز متنتو نخوندم یه چند دقیقه دیگه برمیگردم میخونمش نظر میدم.
یه چند روزی نت نداشتم شرمنده دیر جواب دادم.
آره تو فیس بوک هستم ولی نه با اون آیدی ای که تو داری.
و اینکه تولد ۲۰ سالگیم با شکوه و عجیب بود!!! شب تولدم تا راس ۱۲ بامداد در حال بدرقه ی ۱۹ سالگی بودم!!
برمیگردم و پستاتو می خونم
سلام
اول اینکه دوباره تولدت مبارک ...
بعدش مگه آی دی فیس بوک من چشه ؟
مرسی
واااااااای اون شعر اولی خیلی خیلی زیبا بود رفیق.
مرسی از لطفت رفیق ...
سلام
شعرهای سبک خودت همیشه خواندنی ست. این جور مواقع بیشتر خودت را جدی بگیر!
سلام
ممنون از لطفت محمدرضا جان ...
سلام دوباره
و عشق تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد!
اسامه دیگه جدی جدی بهت پیشنهاد میکنم عوض انجمن های ادبی بشی و نوشته هاتو پست کنی!
حیف میشی!
زیاد بخون.
زیاد بنویس!
سلام
مرسی نسیم ... لطف زیاد داری
این انجمن ادبی که میگی چی هست ؟ ;)
دوباره ممنون.
بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود !
و عشق تنها عشق مرا رساند به امکان یک پرنده شدن !
سو تفاهم شد!
من نگفتم آیدیت چیزیشه:)) من گفتم با اون آیدیه وبلاگم که توی مسنجر داریش ؛ توی فیس بوک نیستم...واسه همین پیدام نکردی...
درمورد انجمن هم به نظرم اشتراک چندتا مجله ی ادبی رو بگیری یا توی محفل های ادبی شرکت کنی خوبه..هرچند من خودم این کارو دارم تازه با یه انشارات کودک و نوجوان شروع می کنم...ولی فکر کنم توی فرهنگسراهای تهران برای بزرگسالان هم باشه...
من از مهر یه کلاسایی میرم واسه مقاله نویسی داستان نویسی کودک و نوجوان...بعدش می تونم نوی همون انتشاراتی چیز بنویسم!
سلام دوست عزیز . مطالبت طبق معمول همیشه بسیار جذاب و خواندنی است . خیلی وقته که خبری ازت ندارم .
وبلاگ قبلی ام نیست ونابود شده ... به وبلاگ جدیدم سر بزن . خیلی شاد می شم . در زمینه ی بازاریابی است .
شاد و پاینده و پیروز باشی .
سلام
آدرس وبلاگتو کامل ننوشتی
سلام
اول به قول یکی از دوستان به صورت نیمه نا اقلیدسی یاد این شعر شاملو افتادم:
غرور من در ابدیت ِ رنج ِ من است
تا به هر سلام و درود ِ شما ، منقار ِ کرکسی را بر جگرگاه ِ خود احساس کنم .
نیش ِ نیزه یی برپاره ی جگرم ، از بوسه ی لبان ِ شما مستی بخش تر بود چرا که از لبان ی شما هرگز سخنی جز به ناراستی نشنیدم .
و خاری در مردم ِ دیده گان ام ، از نگاه ِ خریداری تان صفا بخش تر بدان خاطر که هیچ گاه نگاه ِ شما در من جز نگاه ِ صاحبی به برده ی خود نبود ...
از مردان ِ شما آدم کشان را
و از زنان ِ تان به روسبیان مایل ترم .
من از خداوندی که درهای بهشت اش را بر شما خواهد گشود ، به لعنتی ابدی دلخوش ترم . هم نشینی با پرهیزگاران و هم بستری با دختران ِ دست ناخورده ، در بهشتی آن چنان ، ارزانی شما باد !
و اما بعد, از تقابل هوس و عشقبازی در قسمت سوم لذت بردم. البته من در مورد قسمت اول به آن قضیه "آسمان جان کمی برو بالا " هنوز معتقدم!!
سلام
نیمه اقلیدسی رو خوب اومدی ...
...
ممنون از لطفت.
من هم در حال حاضر کلا معتقدم آسمان جان کلا برو بالا که ما نخواستیم ستاره ی شب ...
سلام.خوشحال شدم که دوباره تصادف منو جایی آورده که دوسش دارم. اینجا وشعراتون زیبا ودوست داشتنی هستن.
تبریک میگم که زیبا میبینید وزیبا مینویسید
خوشحال میشم به من هم سری بزنید
واگه اجازه بدید بلینکمتون؟
سلام
ممنون از لطفتون ...
سلام شاعر تنها.البته تنهایی پرهیاهو :)
در این گیر و دار ها داری سبک خودت را به خوبی پیدا می کنی.فرصتی فراهم شد درباره شعرهایت با هم صحبت می کنیم البته گر آهسته نیایی و سینما بگذارد:)). امیدوارم در آینده ای نه چندان دور مجموعه شعرهایت را چاپ شده ببینم.
سلام عباس عزیز
مرسی از لطفت ... چشم حتما. خوشحال می شم.
:)
سلام
ظاهراٌ وقتی من نیستم شما هستید
سلام
آره ظاهرا من و شما بک تو بک هستیم
جدای شوخی یه چند روزی کسالت شدید داشتم ... کلا با دنیا دیس کانکت شده بودم ... حالا از دو سه روز دیگه برخواهم گشت ... محکم و استوار ...
سلام
نه مثل این که در شعر گفتن واقعا داری صاحب یه سبک میشی . جالب بود
البته من از سومی بیشتر خوشم اومد فقط نمیدونم منظورت از " عدن " چیه ؟
سلام
ممنون از لطفتون ...
منظورم بهشت جاودانه ی عدنه
اسمی که یونانیها و رومیها رو سرزمین بهشت مانند بابل گذاشته بودند.
آتش را به پارادیس ببر ... کلیسا به دنبالت خواهد آمد ...
آتش را به پارایس بردم ام اما همچنان سوز می آید
اسبو بتازون حرومی
زود میرسه نوبتِ مـا
خونه ها اموالِ غصبیت
همه از برکتِ مـا ٢
دزد زده به خونمون
یه دزدِ پست و بی وجود
اولا آ سِیّد و
امینِ اهلِ خونه بود
دزدِ صدها میلیونی
هم میزنه هم شاکیه
بدجوری خر تو خره
تِزش اینه کی به کیه
همه عالم با اونَن
شورا و شهردار و محل
میگن اون معتمده
آره تو پستی و دغَل
همه جا آدم داره
کلانتری دادگستری
دم به دم فتنه و شر
آره لجن تو بهتری
شاهدِ دروغ ببر
عالم و آدمُ بخر
اون خـدا بزرگتره
رو گُرده ی تو نره خر
افتخارش همینه
جوونا رو حد می زدیم
واسه روزه خواریشون
به سیم آخر می زدیم
یا حسینت از ریا
صد رنگِ پستِ بی حیا
گرگِ درنده میشی
فریادمون حقه خـدا
پاسدار بی حیا
وقاحتم حدی داره
دست و قلبو میشکونی
ثوابِ اُخروی داره
با ضرب و خون فهمیدیم
خیانتات حد نداره
توی تهمت و دروغ
هیچ دلی حُرمت نداره
یاد بیار اون شبی که
به خاطر چندصد هزار
چهار لیتری بنزین بردی و
هزار داد و هوار
خونه آتیش بزنی
آبروشو پاک ببری
نقشه ی ناموس دزدی
دخترشو در ببری
دزد زده به هستیمون
یه دزدِ بی ناموس و رذل
مارِ خوش خط و خاله
دروغیه این همه نذر . . .
سلام وقت خوش نیومدی اومدم ....... با من از عدم عدن ابد نگو جالب بود ....... بگو در جهنم سر قرار کی یارم می آید قشنگ بود ......... با قفل یخی حال کردم . شاد و پیروز و مهربان
سلام ... مخلصیم
مرسی از لطفت ... خدمت می رسیم ...
چی شده؟
دکتر برای چی؟
قلب درد گرفتی یا روح درد؟
نگران شدم...
مرسی ازت نسیم عزیز ...
خوب می شم دیگه ...
حالا بعدا سر فرصت می گم... دوباره ممنون برای احوالپرسی
باشه هرطور راحتی..
دعا می کنم زودتر خوب بشی ققنوس عزیز!
لطف می کنی نسیم جان ...
همه یه آدما از سردیه بی تو بودن گریزانن.
...........
قفل یخی خیلی قشنگ بود
هیچ وقت بهش فکر نکرده بودم .
ممنون ...
در این عصر نیمه ی تابستان
خانش شعر ی به سبک ویژه ی ققنوس خیس
بدجور به دل می شینه
...
سلام
وقتی نباشی !
باغهای بهشت ،
بیابان بی حوصلگیست
سلام داداش حسین
مرسی از لطف زیادت
عجیبه. چند بار این سه شماره را خواندم. فکر کنم باز هم می خوانم. از آن جهنم سوزان تا عدن ابد را باز هم می خوانم.
ممنون مهدی جان ...
پاپی ام مشو !
پی آتش می گردم من
این قسمتش خیلی خداست
ممنون از لطفتان ...
ای کاش در آخرین بند ِ اولین قطعه، این چرخش ناگهانی بهوجود نمیآمد. منظورم این است که خوب میشد اگر لحن شعر یکدست باقی میماند.
وقتی شاعر میگوید: بهشت بی تو به چه کارم میآید، پیداست که معشوق مقابل اوست. در این حالت قاعدتا نمیتواند بگوید: بگو در جهنم سر قرار کی یارم میآید؟ در ادامهی لحن سوالی اول میتوان ادامه داد: کی سر قرار میآیی؟
آیا با من موافق نیستی؟
در کل از لحن و فضای شعرها خیلی لذت بردم. پایدار و همیشه شاعر.
شعر محصول شرایط خاصی است که نویسنده ی شعر در آن قرار دارد ... گاهی نویسنده ی شعر در شرایط متناقض و بسیار پیچیده ای از نظر احساسی قرار می گیرد ...
ممنون از دقت نظرتون ولی این شعر هم توضیح شرایط پیچیده ی من تو اون لحظات بود.
....
بسیار خوشحالم که لذت بردید . ممنون
نظری ندارم زیبا بود.
نیستییییییییی
مرسی ازت ...
احوالت خوبه؟
خب از ادبیات نمی نویسی از فلسفه بنویس!
مرسی نسیم جان که به یادمون بودی ... خوبم...
به زودی می نویسم ...
سلام پسر
باور کن ماها دیگه تا این حد هم تحمل ترحم نداریم ...
(اشاره به پاسخی که به مرمر دادی)
سلام :-)
اولین چیزی رو که بنویسم حتما می ذارمش تو وبلاگ ...
سلام
اشعار تا حدی ساختار شکنانه ات زیبا و به جاست. این اشاره ای که به پارادیزو کردی منو به یاد فیلم "سینما پارادیزو" انداخت! چنین قصدی داشتی یا من بی خودی به این سمت سوق داده شدم؟!
سلام
ممنون از لطفت ...
منظورم دقیقا اتفاقی بود که در آن فیلم افتاد و ارتباطش با شعر