ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

از رنجی که می بریم

با تشکر از عباس نازنین

چرا پنهون کنم ؟ اشکیه گونه
دلم از بی کسیهام خون خونه

چرا پنهون کنم تنهای تنهام
خدا هم نیست یکدم دیگه همرام

بذار گریه کنم این شب چه شومه
خداییش خنده بر قلبم حرومه

زمونه ! روزگارون ! چرخ گردون !
آخه انصافه هی بارون و بارون ؟

بباره از دو چشمم تا به کی پس؟
خداوندا ! خدایا ! بسه ! غم بس!

چقد گریه کنم رحمی نداری؟
دلم از دلخوشی سهمی نداری ؟

چرا پنهون کنم آغوش می خوام !
هزارون حرف دارم ، گوش می خوام !

چرا پنهون کنم حال نزارم
نه همرازی ! نه همسازی ندارم

چرا هیشکی نمی فهمه چی می گم
دیگه با هیشکی من هیچی نمی گم

کجایی بچه ی دریا کجایی؟
دارم از غصه می ترکم کجایی ؟

نمی گی من دیگه یاری ندارم
نباشی یار غمخواری ندارم

ببین طفلی دلم خیلی غمینه
ببین داغی  که مونده توی سینه

... 


منی که داغدار روزگارم
منی که زخمها تو سینه دارم
منی که هر شبم بی تو می بارم ... 


تو رم رنجوندم از دستم نگارم ؟
تو هم رنجیدی از من ای بهارم؟


خدایا من دیگه طاقت ندارم
تمومش کن ...

تمومش می کنم یارم ! نگارم !
اگه این اشکها یک دم بذارن ... (اگه اشکو فقط یک دم نبارم)                     

                                                                                        1386

نظرات 10 + ارسال نظر
نفیسه سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 11:23

همه ما تنهاییم...

مرسی از کامنتت ...

نسیم سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 12:40

اگه بخوام با الان مقایسه کنم خیلی خوب بود...
ولی یادمه آرشیو ۸۵ ۸۶ تو خیلی فوق العاده بود...

راستی!
تو چرا سعی نمی کنی چیزیو از اغاز بسازی؟؟

البته من به دست خودم یه بخش عمده ای از آرشیو 84 تا 87 رو از نت برداشتم.
ممنون.
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

سعید سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 12:43 http://ganjineh.mihanblog.com/



پ.ن: میگم ققنوس، چی شد که انقد غم نویس شدی؟ این یکی که مال 86 هست. یعنی از سه سال قبل تا حالا این غمه از دلت در نیومده که هیچ، بیشتر هم شده. هوای خودتو داشته باش، آخرش منهدم میشیا. حالا از ما گفتن بود

بالاخره ققنوس باید یه روزی منهدم بشه دیگه ...
نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیالی ناشناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد

فرزانه سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 13:17 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام ققنوس جان
اگر همین طوری ادامه بدی دیگه خیس نیستی ها
خوب آتیش می گیری

سلام
درسته من ققنوس خیسم ! ولی ققنوس خیس هم خودش یک ققنوسه بالاخره !
اصالت ققنوسیمون رو هم باید در نظر بگیری !
فکر آب و هوای اینجا هم باش ... تو این گرما دریا هم خشک می شه ! چه برسه ...
این شعر هم واسه ققنوس های خشک و تر (و این شباهت ققنوس هاست به محصولات قنادی) خونده شده :
آتش دوزخ اگر قصد تو و ما بکند
تو که خشکی چه به من من که تر هستم به تو چه

مرمر سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 16:16

الان من نفهمیدم این شعر از تو بود یا عباس؟

ای بابا غم چیه غصه چیه.. بی خیالللللللللللل.

شعرش رو دوست میداشتم اما الان تو فضایی نیستم که بتونم درکش کنم. پس دوستش نداشتم!

ظاهرا من گفتم ولی خودم نداشتمش ... عباس عزیز داشتش ... لطف کرد و برام فرستادش
....
به قول دوستم مولانا :
ای غم اگر زر شوی
ور همه شکر شوی
لب بندم و گویمت
خواجه شکرخوار نیست !!

یه چیز دیگه هم گفت ! گوش کن ! چون تو مود خوشی هستی دارم برات می گما !
باده غمگینان خورند و ما ز می خوشدل تریم
رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش (البته این افیونی که مولانا اینجا می گه نقطه ی مقابل افیونیست که مارکس می گه !! )
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال !
هر کسی (نمی دونم چی شد) شد در خون خویش !
...
نتیجه اخلاقی 1 : مولانا آدم شاد و خجسته ای بوده
نتیجه اخلاقی 2 : هیچ وقت با دو تا شعر نتیجه گیری نکن در مورد یه آدم!
نتیجه اخلاقی 3 : آخه این نتایجی که گرفتی چه ربطی به اخلاق داشته که هی می گی نتیجه اخلاقی ؟ ها ؟

مرمر سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 18:16

مرسی از توضیحات... لطفا به کامنت نسیم خیلی توجه کن چون من هم باهاش به شدت موافقم مخصوصا که دوباره کارهاتو خوندم و سال ۸۵ کارت حرف نداشتتتتتتتتت

و حرف سعیدم توجه کن من هم میترسم منهدم بشیم

انهدام ققنوس شروع زندگی دوباره است ! من زندگی بخشم

فتح باغ سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 22:48 http://fathebagh.blogsky.com

سلام ققنوس عزیز
در جوابت دوست دارم بگم

همزبانی نیست تا برگویمش
راز این اندوه وحشتبار خویش
بیگمان هرگز کسی چون من نکرد
خویشتن را مایه ی آزار خویش ...

قلبهای پر مهر همواره در اندوهند... اندوه دوست داشتنها .
اما اندوه برای دوست داشتنها هم دوست داشتنی ست .

سلام دوست عزیز
ممنون ...

درخت ابدی پنج‌شنبه 21 مرداد 1389 ساعت 01:18 http://eternaltree.persianblog.ir

خاطر حزین همیشه هم با شعر تر و تازه منافاتی نداره، هرچند این ترانه بود و البته، دلنشین. حیف که فقط موسیقی تنگش نبود.

شعر تر انگیزد گاهی خاطر که حزین باشد

نگار یکشنبه 24 مرداد 1389 ساعت 10:24

من و رنجش دو طفل روزگاریم
ما ها از بی کسی غمخوار و یاریم...

ارغوان دوشنبه 25 مرداد 1389 ساعت 10:06

به جای اگه این اشکها یک دم بذارن
اگه بگی
اگه اشکو فقط یک دم نبارم
قافیه ش درست می شه

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد