ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

وقتی که امواج دریا می رقصاندت ...



وقتی که غم به نهایت خویش می رسد !
وقتی که بغض نوای شاد گلوی می درد !
باید چنین شبی تن خاکی به آب زد !
دریای شب تمام غمت نقد می خرد !


یک ماه در آسمان ،
عکسش درون آب
یک لشکر ستاره کنار ماه
دو دوست میان آب ،
اطرافِ ماه ِ پخش شده در درون آب !

دیوانه می شوی ... !
ای کاش می شد این همه تصویر قاب شود !


پرشورترین ترس زمین
تمام وجودت ، گرفته است !
آرامترین حس زمین
می نوازدت ...

دریای شب !
دیوانه می کندت به یقین !
شک نکن ! بیا !

دیوانه می شوی !
آن گاه ،
این چنین ،
ایمان می آوری به سه خدای سه گانه ام !



وقتی که خسته ای از فرش !
ز عرش هم !

هنگامه ی جنون عقل ! و سکوت سرد دل !
 
دریای شب !
سیاه ! عمیق !

فرا خواندت تو را !

با لذتی که ترس در برش گرفته است!
یک ترس نشئه دار !
یک بی نهایت مرموز و رازدار !


خود را رها می کنی از هر چه هست و نیست !

گوشت صدای آب می شنود ،
چه لذتی !
چشمت سیاه آب می نگرد
سر مست می شود !

سر گیجه ای عجیب !
احساس نا خودی !
از یاد می بری تو جهان پرفریب !
خود را رها می کنی و
گیج و ویج و منگ !
ول می شوی در آب
درون آب !
در آغوش آب !

ایمان می آوری !

بی اعتقاد می شوی به غیر
سراب نیست آّب !

امواج به رقص آردت دگر ...


خود را رها می کنی از هر چه قید وبند
بی اختیار !
بدون تامل !
بدون فکر !
ایمان می آوری به خدای سه گانه ام !

دریا
و موج
و دست تو !

دستان سبز تو !

نظرات 34 + ارسال نظر
نئو شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 13:06 http://cruel-life.blogsky.com/

من لینکتون کردم البته با اجازه.
شعرت خیلی صادقانه ست.

سلام
ممنون ...

فرزانه شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 13:39 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
سر یک خدا ملت به توافق نرسیده اند و با قرنها تلاش می خواهند به مرخصی بفرستندش اونوقت رفته ای سراغ خدای سه گانه ...

عیبی ندارد البته در عالم شعر هر چه گویی رواست خصوصا اگر در ستایش دیوانگی و مستی باشد

سلام

نفیسه شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 14:35

به به می بینم چه کرده این دریا با تو که باعث شده در دیار خودی آپ کنی.

حالا هی تعریف کن دل ما بدبختهای دریا ندار رو بسوزون.

با این اوصاف من ندیده و نرفته به خدای سه گانه ات ایمان آوردم البته دست سبزی درکار نیست که دست من رو بگیره

به دل نشست

در دیار خودی آپ کردن رو خوب اومدی
...
مرسی

سعید شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 15:00 http://ganjineh.mihanblog.com/



به نظرم این قسمتش خیلی زیبا بود:
«پرشورترین ترس زمین
تمام وجودت ، گرفته است !
آرامترین حس زمین
می نوازدت ...»

ممنون ...

نسیم شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 16:14

ممنون.

نسیم شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 16:22

خیلی خوب تصویر رو تو ذهن خواننده کشیدی

مرسی نسیم ...

نامیرا شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 16:45 http://www.namira19.blogfa.com

چه غرورناک است اگر یکی از خداهای سه گانه دستانی باشد متعلق به یک انسان.غرور شیرینی داره!

WOW
مرسی ازت

مجتبی شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 19:01

بسیار زیبا بود ، ای کاش همیشه از دیار خودی آپ می کردی

ممنون داداش
اگه همیشه فقط از دیار خودی آپ کنم که می شه ماهی تقریبا فقط دو آپ
...

فتح باغ شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 20:39 http://fathebagh.blogsky.com

لب دریا رسیدم تشنه بی تاب
زمن بی تاب تر ، جان و دل آب
مرا گفت : از تلاطم ها میاسای
که بد دردیست جان دادن به مرداب ...
سلام
شعر قشنگی بود و لبریز از یک حس رهائی که وقتی می خوندم تونستم تجسم کنم اون رهائی رو .

سلام
ممنون ازت

برزین شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 22:27 http://naiestan.blogsky.com

چه معجزه ای دارد این آب !
آبی که سراب نیست
و امواجش تو را رقص کنان
می ر هاند از قید و بند روزگار ...

جالب بود ققنوس عزیز ، حالا فهمیدم چرا تو ققنوس خیسی !!

ممنون جناب برزین عزیز

میله بدون پرچم یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 00:46

سلام
من هم ایمان آوردم... به همین خاطر این هفته شب تا صبح بیدارم!

سلام
ممنون ...
حالا مطمئنی به خاطر ایمان این هفته تا صبح بیداری ؟

دوما یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 01:53 http://dooma.blogfa.com/

پسر تو اگر بیایی فریدونکنار و در کنار ساحل قرار بگیری چه خواهی سرود؟!
امواج رقصنده دریا را خوب می دانیم چیست ققنوس عزیز...

Just Chamkhale
Viva Langroud ;)
ممنون

نعیمه یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 10:53 http://dokhtarezamin.blogfa.com/

اونوقت تکلیف من که دریا دور و برم نیست چیه؟
حسودیم شد.

مسافرت ...

سید مهدی موسوی یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 11:12 http://bahal3.persianblog.ir

بهترم عزیز...
راستی
از شعر زیبایت هم ممنون

خدا رو شکر.
سپاس از لطفتان جناب موسوی عزیز

مرمر یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 12:34

واییییییییییییییییی مرسی ققنوسی.. تمام شعرت رو لمس میکردم خط به خط چون تجربه اش رو دارم چون میتونم چمخاله رو با ماه و ستاره های توی اب تجسم کنم. سیاهی شب و دریای وهم الود و دونفر توی آب...اونم دو تا دوست.. میتونم ترس و لذت رو تصور کنم.میدونی تا نباشی تا جمخاله و دریاشو از بر نباشی نمیتونی این حس رو تجسم کنی و ارتباط برقرار کنی. من و بردی تو ساحل چمخاله و دریاش... سکوتش و زیباییش و ماه لعنتی....خب اینجا من دریا ندارم هنوز(چون دریا بهم نزدیکه ولی راهش و بلد نیستم تازه دریا نیست که اقیانوسه!) ولی من هرجا بشم انلی چمخاله و دریاش... فقط همون ساحل ....
امیدوارم آب دریا تو ولایت خودت بهت ارامش داده باشه... تا میتونی باهاش حرف بزن و خودتو خالی کن.. و یه عالم چیزهای دیگه که بهت قبلا هم گفتم. یادت نره ققنوس تو اتیش میسوزه ندای عشق سر میده و ادامه داره.. جالا تو خوبیت اینه که خیسی خاکستر نمیشی .

این شعرت خیلی برام خاص بود. برای همین چند بار خوندمش... دوست داشتمش...
برات ارزوی موفقیت میکنم زودتر بروعسلو که بیشتر تو نت باشی مگر اینکه در شهر خودت دسترسیت و بالا ببری(قبلا برعکس بودا وقتی لنگرود بودی بیست و چهار ساعت آنلاین بودی!)

و اما غر:
اگه دستم بهت نرسه(دیگه نمیرسه دیگه شانس اردی) اخه پسر خوب یک شعر بی نقص زیبا و سرشار از احساس رو برداشتی باز توش ضد حال زدی به من خواننده!
گیج و ویج و منگ !
ول می شوی در آب

این تیکه رو درستش کن این شعر حیفه.. تو رو جان هر کسی که دوست داری.. تورو جان اون سه خدات و هرچیزی که برات مقدسه این یه بار نگومن همینجوری میپسندم..این یکی خیلی حیفه خیلی خیلی خیلی

سلام مرمری رسیدن به خیر ! خوبی ؟
مرسی از لطفت و مرسی از تشریحت و مرسی از اینکه دریا رو درک می کنی ...
خوشحالم که دوستش داشتی ..
...
درباره غری که زدی ، من اگه به شخصه بخوام دو خط از این شعرم رو انتخاب کنم همون دو خطی رو انتخاب می کنم که گفتی ضد حال زدم توش ! می دونم منظورت چیه ... به نظرت کلمات شاعرانه ای نیستن ... من هم به نظرت احترام میذارم ... اما اگه می تونستم شعر رو برات بخونم فک می کنم که هر دو هم نظر میشدیم که زیاد هم بی سلیقگی نکردم تو انتخاب کلمات.
....
خدایان سه گانه ام که بی جانند ... اما چون جان هر کسی رو که دوس دارم قسمم دادی یحتمل اگه حرفتو گوش نکنم یه فاجعه ی انسانی رخ می ده
واسه همین این بار نمی گم من اینجوری می پسندم !
ولی خوب کلمه ی دیگه ای به ذهنم نمی رسه که منظورم رو برسونه
...
امیدوارم توی جهان آزادتر از اینجا بتونی بیشتر به آزادی اندیشه ی خودت برسی...
....
خیلی خیلی خیلی خیلی مرسی مرمر

حامد داراب یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 16:40 http://www.hameddarab.blogspot.com

شاعری در شعر دوازده هجایی مشهوری می گوید : روح وقلبمان را بزرگ کنیم همان طور که مادر کودکش را بزرگ می کند ، امروز دارم این سخنان را به خاطر می آورم و آرزو می کنم ...
نــمـایـشعر و سینما ، تجدید مطلب شد .

مجتبی یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 20:45

منظورم حضور دائمیت در دیار خودی بود

من که از خدامه

نیاز یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 22:54 http://tohiam-hicho-tamam.blogfa.com/

سلام دوستم ممنون که زحمت کشیده بودی به دلتنگی هام سر زدی
خوشحال شدم ک بهانه ای شد واسه اینکه این شعر قشنگ و بخونم!
پایدار باشی!

سلام دوستم
ممنون ازت ...

یاس دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 15:46 http://taakonoon.persianblog.ir

یک خدای سه گانه باز از سه خدای یگانه بهتر است!!

مرمر دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 15:49

یعنی عمرا تو حرف گوش کنیا بس که سر تقی!

وبج بعد از گیچ رو میتونی برداری هیچ ضرری هم نمیرسونه!

اگه بالا رها نیاورده بودی میتونستی از رها به جای ول استفاده کنی... ولی میتونی از غوطه میخوری در اب هم استفاده کنی..

اما از یو ویش!

پیشنهادات خوبیه مرمر
ولی یه چیزی که هست اینه که من تمام لحظاتی که تو آب بودم احساس ول شدن تو آب داشتم ... اصلا این کلمه از همون شب تو ذهنم بود ... حالا اگه این کلمه رو حذف کنم خاطره ی من روایت نمی شه !
منظورم رو گرفتی ؟
..
گیج و ویج هم مثل رتق و فتق یا دنگ و فنگ ! ... می مونه
چیز غلطی نیست ... کلمات همانندش هم تو شعر استفاده می شه ...
...
ممنون از نظرت

دمادم دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 21:59 http://www.damadamm.wordpress.com

پرخداترین شعر زمین را خواندم
آرام ترین ترانه ی غمگین

هیچ گاه غم را چنین بی شِکوه و پرهیبت ندیده بودم که در این شعر خواندم.

ممنون از لطف زیادت ...

آتشی در سینه دارم جاودانی
عمر من مرگی است نامش زندگانی

فروغ دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 22:01 http://sibnameh4.blogfa.com/

سلام ققنوس
بسیار زیبا بود .
حس کردم که با تمام وجودت اون لحظه رو داری ادراک می کنی .
قشنگ بود

سلام
مرسی ... لطف داری
واقعا تمام وجود ...

درخت ابدی دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 22:25 http://eternaltree.persianblog.ir

قشنگ بود با حال و هوایی همچین وهمناک.

ممنونم

اویس سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 04:59

لایک مرد بزرگ

علیکم اللایک بزرگمرد

نیکادل سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 08:21 http://aftabsookhte.blogfa.com/

سلام دوست

دفعه چندمه که میام و از این شعر لذت می‌برم،
یه جوریه
بعضی جاهاش احساس ترس و لذت و خلسه رو به تمامی به آدم منتقل میکنه

سلام نیکادل عزیز
ممنون ... لطف زیاد داری ...

دون ژوان سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 10:11 http://www.don-juan.blogsky.com

دارم برات کف می زنم.

مخلصیم

دانته سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 14:44 http://sparda21.blogfa.com

هستیم و میدمیم و میگذاریم تا بدمت.
دمدمی مزاج نباش

ما هم می مانیم تا بدمد !
دمدمی مزاج ؟!

دانته سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 14:49 http://sparda21.blogfa.com

جوابت رو عوض کردم نمیخوام سیاسی بشه.

!
صلاح کار خویش ....

یه دوست سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 21:49

ققنوس جان
می دونی،این شعر آدم رو به هوس مستیای خوب میندازه.
نمی دونم این تجربه رو داری یا نه،‌ ولی یه وقتایی مشروب خوب بخوری و بگیردت، یه جایی هست که اگه چشات رو ببندی حس میکنی الانه که بیهوش بشی و سنکوب کنی، انگار پس سرت خالی باشه، انگار در حال سقوط باشی از پشت سر، هم پر از حس خوبی هم پر از حس ترس هم سبکی هم ...
خرابی کلاً، خراب
توی اون حال قشنگ خرابی
اما راحت و آروم و سبک
این شعرت اونجوری بود

دوست جان این نهایت لطفت به شعرمه ! ممنون

شیرین چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 03:52

نسیم چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 23:12

از یاد می بری تو جهان پرفریب !
خود را رها می کنی و
گیج و ویج و منگ !
ول می شوی در آب
درون آب !
در آغوش آب !


ولی ایکاش اینقدر ساخت و ساز نمیکردن لب ساحل!

هنوز سواحل دست نخورده هم هست

لونا دوشنبه 8 شهریور 1389 ساعت 11:13

چه جالب ... از سر به ته خوندم و بعد از ته به سر و بعد از کنار به بالا و بعد از کنار به پایین و بعد از پایین و بالا به کنار و ... اما شعر بود.

حتی رو کاغذ پرینش گرفتم و هی تکون تکونش دادم تا واژه های اضافی اش بریزه ، بعد هم خط کش نقدم رو گذاشتم و طول و عرض واژه هاش رو اندازه گرفتم اما باز هم شعر بود...

شاید فقط سه تا پاراگراف شعری اش ، شعر بود و بقیه ... من باب بودن ... اما اون سه تا ...

خوشحالم ... صادقانه بود. می دونی از غرولند کردن ها خسته ام ... صادق اگر باشی غر نمی زنی . آخرش گله می کنه که چرا ... اما همه رو به یه چوب نمی رونی ....

یه دنیا فرق داشت با شعر هستی ... شاعرش هویت داشت و صادق بود.

ممنون لونای عزیز
ذوق کردیم کلی

* سه‌شنبه 7 شهریور 1391 ساعت 19:20

گیج و ویج هاتم قشنگند ...

* سه‌شنبه 7 شهریور 1391 ساعت 19:22

دریای شب ...
ترس و وهمی سبک !
...
چه عکس خوبی ! عکسه کشوندم تا اینجا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد