ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

کمربند ؟؟

بسیاری از قهرمانان پروش اندام این کشور وقتی سوار اتوموبیلند ، کمربند ایمنی نمی بندند.
نمی دانم چرا ! شاید به خاطر اینکه در باشگاه کمربند می بندند !

بارها در طول روزهای مختلف ، تجربه به من نشان داده که بین پرورش اندام و مغز رابطه ی معکوسی وجود دارد .
اما هیچ گاه ، هیچ نتیجه ی منطقی و یا علمی از این مشاهدات نمی توانم بگیرم.
هیچ نتیجه ای به جز گاو !

ابوعلی سینا حق داشت به دو دلیل از گاو بترسد : یک اینکه شاخ دارد و دو اینکه مغز ندارد ! 

 

عزیز گنده ی من ! نازنین من ! مرگ همیشه در یک قدمی حادثه است ! چندان توفیری نمی کند که فنچ باشی یا ... ! 



راننده های خطی این مملکت از ساعت 24 به بعد کلهم چت کرده اند !
مسافرین این سرزمین ، چه معتقد به خدا و چه بی اعتقاد ، حق دارند هنگام سفر به خدا پناه ببرند !

تو بخوان چاره ای ندارند !

نظرات 11 + ارسال نظر
یاس شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 14:54 http://benefit.blogsky.com

سلام
درسته حق داری
منهم از گاو میترسم هم از گاوگونها

حسین شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 15:27 http://kimiyaa.blogsky.com

من هم می ترسم از گاو چون نمی فهمد
اما بعضی ها هم از می ترسند از کسی که می فهمد...

یه سوال کردم، بیا جواب بده.

چشم

سعید شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 17:02 http://ganjineh.mihanblog.com/

خدا بد نده! حدس میزنم ساعت 1 شب تو خیابون بودی که یه راننده ی پرورش اندام کار خورد به تیر برق و چون کمربند نداشت از پنجره ی ماشین شوت شد بیرون با اون هیکل گندش افتاد روت و چند تا از دنده هات شکست و دست و پاتم له شد و لاجرم در حال حاضر با یه دست اونم از تو بیمارستان این پست رو نوشتی.
خب حدسم تا چه حد نزدیک به واقعیت بود؟

این تصادفی که تو گفتی فقط تو فیلم رزیدنت ایویل امکان افتادنش هست.
انصافن این طور نیست سعید جون ؟

مجتبی شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 17:14

فتح باغ شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 17:24 http://fathebagh.blogsky.com

کمربند نمی بندند ، شاید جاشون نمیشه زیر کمربند!
گاو که حیوان مفیدی ست !!!
سلام .

شمال خوش میگذره ؟

سلام مرسی

محمدرضا شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 21:45 http://mamrizzio3.blogspot.com/

یه بدنساز داشتیم تو دانشگاهمون که معمولا کارهای عجیب و گاهی ابلهانه انجام می داد. گاهی بهش می گفتم مقداری از مغزت به عضله تبدیل شده!

آره فک کنم !

درخت ابدی یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 01:09 http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
هم بانمک بود و هم تهدیدآمیز.
تو نویسنده‌ها فقط میشیما رو یادمه که بدن‌ساز بود اما اونم آخرسر خودشو کشت.
امان از این راننده‌ها!

سلام

نامیرا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 11:58

چه رابطه ای بین کمربند و قهرمان پرورش اندام و عقل و گاو و راهنمایی و رانندگی و... برقرار کردی.جالب بود.

ممنون

فرزانه یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 13:08 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
یه داستان شبه فلسفی از برشت خواندم که نوشته بود سخنران در حالی که زور پشت سرش ایستاده بود به ملت گفت البته که حق با ایشان (زور ) است چون من کمری برای شکستن ندارم .
کامنت گم شده ؟ مهم نیست چند جمله برای اون پستت نوشته بودم که گویا ثبت نشده با این اوضاع مشوش اینترنت بعید هم نیست البته
شما خیلی لطف داری ققنوس عزیز

سلام
خواهش می کنم فرزانه ی عزیز

نیکادل یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 13:50 http://aftabsookhte.blogfa.com/

یه مفهومی رو می‌خواستی منعکس کنی که حدس میزنم کلیتش درسته، اما چون مصداقیش کردی، ناخوداگاه و برای اجتناب از جسارت به ساحت بدن سازها نمی تونم راجه بهش چیزی بگم و ذهنم درمقابل این متن یه مقدار مقاومت به خرج میده. البته به دو دلیل :‌
1- عدم جسارت به بدنسازها به دلایل اخلاقی
2-ترس از بدنسازها به دلیل قدرت جسمانی ناچیز خودم:)
اما این یه تیکه عالی بود:«مسافرین این سرزمین ، چه معتقد به خدا و چه بی اعتقاد ، حق دارند هنگام سفر به خدا پناه ببرند !
تو بخوان چاره ای ندارند !»

راستش من هم به همون دو دلیل مدارا کردم
مرسی نیکادل عزیز

میله بدون پرچم یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 14:27

سلام
مسافرت با خطی ها !!!
آدم باید با وصیت نامه سوارشون بشه....

واقعن !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد