ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

پسر کشون

شعر طنز پایین را به نام عدالت و به خاطر رعایت مساوات و برابری ، بعد از شعری که در آن به مسخره کردن جنس لطیف پرداخته بودم ، نوشتم.  پیشاپیش باید اعتراف کنم که بابت خیانتی که در این شعر به هم جنسان ! خود کردم ، تا آخر عمر خودم را نخواهم بخشید ! (این جمله ی آخری به واقع در حد و حدود محمدعلی جمالزاده بود! که مثلن فکر کن ، به خاطر نوشتن خلقیات ما ایرانیان بخواهد از هم وطنانش عذرخواهی کند ! در همان حد مسخره است ، فکر کن !) 

 

به تاریخ پایین شعر که نگاه کردم ، به این نکته رسیدم که زمان  به سرعت در گذر است و این قافله ی عمر به واقع عجب می گذرد ، واقعن یادش به خیر ! چقدر سریع گذشت ، همه ش فکر می کنم که انگاری همین سه سال و چند ماه پیش بود !!!  

یک حرف جدی و درست درمون هم بزنم بد نیست ؛ این شعر در زمان خودش در مورد یک فرد خاص گفته شده و نه در مورد یک گروه خاص. در واقع انگیزه اش فرد بوده! 

 

 

 

پسران تا که دیده بگشایند

همچو بازیگران ِ "تنها در خانه"

رنگ ِ آرامش از خانه بربایند

خانه را می کنند ویرانه

چون که شش سالشان به پایان رفت

می روند مدرسه ... سلّانه

از همان روز ِ اول ِ درسی

همه را می کنند دیوانه !

هفته ای لااقلّکن ! , یک بار

کتکی می خورند  جانانه

"از کتک های ناظم و معلم و مدیر

می خورند کاملن ِ مفصّل , سیر"

رنگی از مهر و عشق کی بینند ؟

عقده می کند به مغرشان لانه

زین پس  عمری به کوچه و بازار

سپری می کنند , علّافانه ....

تا به سن ّ بلوغ همی رسیدندی

سر و رو می کنند  , دلربایانه

دخت ِ همسایه ی بغل دستی

می زند زلف ِ قلبشان شانه

هی کلنجار , هی دل ای دل , ای دل

چه کنند تا کنند , عشقولانه

دل به دریا زنند در آخر ِ کار

حرف ِ دل می زنند گستاخانه

چون جواب و پاسخ ِ طرف منفی است

بر زمین می خورند با چانه

لاکن اصلن به رو نمی آرند ،

در خفا ز ِ دیده می رود چه بارانه !

رنگی از مهر و عشق , ندیدند , باز

عقده می کند به مغزشان لانه ...

"شاخه ی نور " بر لبند و ولگردند

پرسه می زنند , چه ناامیدانه

هر کتابی که دستشان بینی

ورقاتی است , نیهلیستانه

گاهی "صادق هدایت" و "کافکا"

گاه "کامو" , سقوط و بیگانه

گاهی از "نیچه " پند می گیرند

بر زنان می زنند تازانه (تازیانه)

گاهی ژست سیاسی می گیرند

گاهی ژستی , آنارشیستانه !

لیک اگر صداقتی کنیم پیشه

یا نظر کنیم وقیحانه !

هر چه می کنند و می خوانند

هر چه ژست است , انتلکتوئلانه

همه شان از همان , همان درد است

عقده کرده به مغرشان لانه !

                                          14 مرداد 1386

نظرات 7 + ارسال نظر
shiny دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 12:00 http://shiny-star.blogsky.com

بله کاملا درسته

اتفاقن کاملن غلطه :))

نینا دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 14:38


جالب بود.تو عمرم فقط یبار شعر گفتم.کلا شعر گفتن یه مهارت خاصی میخواد
موفق باشی

ممنون :-)
امیدوارم باز هم دستت به قلم بره :-)

میله بدون پرچم دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 16:26

سلام
شاعرا بگو چه قد بوده
صله های ماچ و بوسانه
کشته ای فرد خاص منظوره
بعد کشتن شفا گرفت یا نه؟
(نه آخر رو با ن کسره دار بخونید)

سلام
اشعار ما زندگی بخشه ! کسی رو نمی کشه میله جان :)))
ممنون :)

حسین دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 18:14 http://kimiyaa.blogsky.com

بلی بلی
کاملن واضح است که زنده‌گی می بخشد این طبع ِ لطیف ِ شاعرانه!

حالا خیلی هم لطیف نیست ;)

درخت ابدی دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 21:04 http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
من موندم تعبیر مصرع دوم رو از کجا آوردی؟:
دخت ِ همسایه ی بغل دستی

می زند زلف ِ قلبشان شانه
جالب بود.

سلام
چی بگم والا ! مغز وقتی روان باشه و روان وقتی پاک باشه ، این می شه که می بینی ;)
ممنون

نعیمه یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 15:47 http://n1350.wordpress.com/

نه دیگه جداً بی انصافی بود.
همون بهتر که اولش معذرت خواهی کردی.

:-)

ارغوان دوشنبه 8 آذر 1389 ساعت 23:50

می بینم که "فکر کن" از دهن من تو دهن تو ببخشید وبلاگ تو افتاده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد