ذهنیت خنده های تو ،
خنده های عینی تو !
جوهر شعرهای من است.
شعرهای ذهنی من!
شعرهایی که عینیت می یابند !
بر سطحی هندسی ؛
از دیواره ی غار تا پاپیروس
از پاپیروس تا کاغذ!
از کاغذ تا ذهن مصنوعی دودویی ...
خنده هایی عینی ؟
شعرهایی ذهنی ؟
درک رفته است به دَرَک !
می دانم ؟
نه !
چه می دانم من ؟!
به گمانم !
مرگ من آن روز است ،
جوهرم خشک شود...
جوهر ذهن ، همین.
از ذهن تا ذهن ،
از خیال تا خیال !
از وهم تا وهم ،
از کابوس تا کابوس !
این است زندگی ؟
نمی دانم.
هه !
بسیار زیباد بود.
«مرگ من آن روز است ،
جوهرم خشک شود...
جوهر ذهن ، همین.»
و واقاعا همینه، از اون روزی که جوهر ذهنت خشک بشه تا آخرین لحظه ای که نفس میکشی چیزی نیستی جز مرده ی متحرک.
ممنون از لطفت :)
به نظرم فقط ذهنه که وجودش اصالت داره !
سلام
جالب بود و قابل تامل ققنوس
خصوصا این رو خوب گفتی :
مرگ من آن روز است
جوهرم خشک شود
جوهر ذهن .....
سلام
ممنون برزین جان :)
درود بر تو و قلمت
جواب شعرت را در بلاگم با یک پست جدید گذاشته ام ...
پ.ن: نه رفیق هنوز سیاه نشده است چرا که امیدی به سحر نیست هنوز ... شاید ... نمیدانم ...
درود بر تو دوست شاعرم
ممنون ، خدمت خواهم رسید :-)
و وقتی چشم مگشایی از این وهم
خیال
کابوس
...
خیابانهای تکنولوژی شهر با تمام نگاه های سرد
بی خوابی هایت را به رخت میکشانند...
شاید زندگی همین بی خوابیست...
سلام قدیسه ی مست !
خوش اومدی :)
درمورد سطر آخر..
به گمان معنای زندگی یه تجربه ی شخصیه...
بله ، همین طوره به گمان من نیز !
خوب بود
ممنون که آمد رفیق
ممنون...
از وهم تا وهم !
کابوس وهم !
سلام
جوهر ذهنت همیشه به مخزن جوهر های عالم متصل بادا
با گارانتی مادام العمر ...
سلام
ممنون :-)
با فرزانه موافقم
عکسم خوب شده بالا ؟
درود
این شعر مربوط به بهار ۸۱ بود.
راستی سالروز چشم گشودنت به دنیا فرخنده (گل)
درود بر تو
بسیار سپاس دوست من :-)
انگار تکرار هزاران ساله است.این ذهن سیال بشر.وپایان حیات،خالی شدن ذهن از هر اندیشه و خیالیست.انگار
آه از این پندار !!
و تو امروز متولد شده ای
گذر از راه دراز
از عدم تا هستی
مبارک بادت
و تو زنده بیدار
در باغ خیال
قلم درک به دست
جوهر ذهن روان
می نویسی
از ذهن تا ذهن
از خیال تا خیال
از کابوس تا کابوس
این است زندگی
آری
این است همین
میلاد با سعادتت خیلی مبارک باشه به اندازه ی همه کادوهایی که دوستا باید بدن اما نمی شه .
پس آیکون گلها کجان؟
ممنون دوست مهربان :-)
این کامنت خودش برای من هدیه محسوب می شه... دوباره ممنون (گل)
سلام.
من به تقابل ذهن و عین اعتقاد ندارم. یه لبخند فارغ از ذهنیت پشتش واقعیت داره.
چند سطرش رو دوست دارم از جمله ۱ و ۲.
سلام
به نظرم تقابل که نه ، اما گاهی نمی شه این دو را از هم تمیز داد !
این طور نیست ؟
ممنون رفیق.
چرا قبول دارم. اما تو نگاهت خیلی ایدئالیستی به نظر میاد.
به نظرم نگاه شاعرانه و رومانتیک ، تا حدودی نگاه ایدئالیستی را می طلبد
...
می شود گفت خندیدن عینی است ، اما آن چیزی که آن خنده را به شعر تبدیل می کند ذهنیت شاعر است ... نه خود خنده ای که می بینیم.
سلام.چرا بروز نمیشین؟
من به روزم خوشحال میشم سر بزنین