این روزها ، هر از گاهی که فرصتی دست می دهد و دلی به راه می شود ، مشغول خوانش دوباره ی هدایت می شوم ! و بی گمان صادق را از نوشته هایش جدایی نیست و خوانش نوشته هایش ، همان خوانش صادق است و بر عکس ! که او این گونه هنرمندی بود. اما آن چه اکنون می خواهم درباره اش بنویسم ، داستان کوتاه ، زنی که مردش را گم کرد ، است. به نظرم از نظرگاه های گوناگون می شود به این داستان نگریست و در ژرفنای اندیشه ی آن گم شد. نگارنده ی این سطور از دو نظرگاه و به سبک خودش به این داستان کوتاه نگریسته است.
باشد که تامل برانگیز باشد ؛
1
قرمزی های جای یک شلاق
حسرت س.ک.س با یک تن داغ
جستجو می کنند زن و طفلش
بوی سرطویله ، بوی الاغ !
2
سرخی جای شلاق به روی تنت
شده ای مست او ز جهل بدنت
مثل شاهی که خر سوار شده و
امتی مسخ شاه ، مثل زنک !
پ.ن: بعد از یکی دو ماه دوباره سطح نوشته هات اونقدر شد که بفهمیم و بعدش بگیم به به.
این شعر صادق هدایته یا خودت؟
نخند جدی پرسیدم.
خودم
خیلی خوب بود، بهخصوص اولی.
"زنک" یا "زنت"؟ کلمهی آخری رو میگم.
چون در خط اول و دوم مخاطب همان زن است ... نمی شود در خط آخر گفت زنت !
جدای این حرفها ، من بیشتر به آوا و آهنگ کلمات اهمیت می دهم و نه به حروف الزامن عین هم در آخر کلمات ! نمی دانم شاید کمی خنده دار باشد ...
فکر میکنم این داستان رو خونده باشم.همونه که از شلاق خوردن خوشش میومده؟
آره احتمالن همون منظور شماست.
حالا چرا خوانش؟
همیشه هدایت را بسیار دوست داشتم و دارم.
این نول هدایت یکی از شاهکارهایش است در نگر من و تو چه زیبا نوشتی که :
قرمزی های جای یک شلاق
حسرت س.ک.س با یک تن داغ
جستجو می کنند زن و طفلش
بوی سرطویله ، بوی الاغ !
پ.ن: این حکایت هنوز هم بین زنان رواج دارد زنانی که تحصیل کرده و دارای جایگاه اجتماعی هستند! و این درد بزرگی است برای انسان اما در باور من این زن شرف دارد به فمنیست هایی که به نوعی دیگر دنبال این لذت شلاق هستند! به نوعی دیگر...
به نظرم ، فمینیسم اگر برای زن بدتر از مذهب نباشد ، بهتر هم نیست.
شلاق
تن داغ
زن و طفلش
بوی الاغ
سرخی و
مستی و
شاهی و
امتی مسخ
.
.
.
و جهلم
همگی لعبتگانیم
سر آخر ؟
این کتاب را نیز در لیست بلند بالای کتبی که باید در آینده بخوانیم در نظر می گیریم
مرک یر خامنه ای