دُن ِ بیمار ، که قلبش تندتر از دنیا می زد ، سوار بر دوچرخه اش رکابزنان می خواند ؛
می دانم ! می دانم !
روزی که من بمیرم
قلبم از سینه ام بیرون خواهد جهید
زنده و تپنده.
پزشکی قانونی بداند ،
علت مرگ من ، همان علت زندگی من بود،
در این جهان ِ بی علت !
آن روز
روز ِقلب ِمن !
جهان صدای قلبم را خواهد شنید
آن روز جهان دیگر بی قلب نخواهد بود
اما ...
دُن در حالیکه به فکر فرو رفته بود و بر سرعت رکاب زدنش افزوده بود نجواکنان با خویش گفت ؛
هی دُن ! تندتر رکاب بزن !
شاید بتوانی سریع تر از زمین به دور خورشید بچرخی
شاید به سرعت ضربان قلبت برسی
قلبت تنها درون سینه ات محفوظ است.
قلبت را از آن ِ خود کن !
تندتر دُن ! تندتر ...
سیاه چاله های فضایی برایش بهتر است.