ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

عجب صبری خدا دارد ...

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ...

خدایی را رها می کردم و

آن گاه

به درگاه ِ به جا مانده

به آن آرام ِ خالی گشته

و مرده

به آن دلدار ِ دل برده ...

دعا می کردم و

فریادزن

زاری کنان

با بی قراری !

رقصنده و

آواز خوان

با شادخواری ! 

 

به شکل ِ برترین ;می خواستن;

می خواستم از اوی ,

که بگشاید
که آن دادار داد آرد

که بگشاید

که دادم بشنود,

آغوش بگشاید

و زلفش را بیاراید...

و آری ! 

این چنین 

آری ...

مرا نزد خودش آرد

مرا نزد خودآ آرد

مرا نزد خدا آرد ...

آه!

عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم

اگر بودم ...

اگر هستم.

                              

                                      17 آذر 90

نظرات 13 + ارسال نظر

سلام

پست قبلیت کو ؟

slm, hazf shod

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 17:36

...از این بازیچه ها بسیار دارد

یک آغوش آفرینش !
یک آغوش تماشا !
یک آغوش لبخند !
یک آغوش فاصله ...

خدایم را چنین دیدم .

v khodaye to kist?

ساناز پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 22:00

جای او ؟ می تونی باشی... جاش که نه اما شبیهش چرا ...

سبا پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 22:00 http://sangvazheha.blogfa.com

اومدم پست قبل رو دوباره و دوباره بخونم اما دیدم حزف شده متاسفانه.
متاسف شدم برای درک نکردن -جان کلامی- که منظور نوشته بود.

سبا پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 22:04 http://sangvazheha.blogfa.com

...خدا بزرگتر از توصیف انبیاست
بام ذهن آدمی حیاط خانه ی خداست. .
.
اگر من جای او بودم......

دلم هوای صدای ساده اش را کرد ! خدا بزرگتر از توصیف انبیاست ... بام ذهن آدمی حیاط خانه ی خداست ...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 17 آذر 1390 ساعت 22:05

زیباترین آرزوی بودن ...

خواستن اما در غرورم نگنجد!

دیگرگونه نموده بودند خدای دیر یافته ام را

نیاز و دامن ، دست و تمنا ، دعا و ادا ، خواهش و تردید ...
فاصله فاصله فاصله ...
خسته بودم از این همه کبر و کَری ...

فاصله ها که پر شد ...
دستم از دامنش کوتاه...
چشمم از آرزوش برگشت
دعایم تو گشتی ...
او ...
آن دیگری ...
این که نزدیک است به من ، به قد یک نفس فقط ...

آرزویم همه و هر که باز یابــَــــــــمَش .

هم آرزو ی او شدم ... همسان او
هم او که هرچقدر که خواست آفرید
بی هیچ پرسشی زمن ..
ز تو ...
ز آن ...
ز این که این همه به من شبیه گشته است ، چنان نفس . کدام دَمـــــیم ؟ کدامیک باز نفس ؟
هنوز درنیافته ام !
فقط همین ..هم نفس !

فرواک جمعه 18 آذر 1390 ساعت 13:04 http://farvak.persianblog.ir

آیکون گل

ققنوس جمعه 18 آذر 1390 ساعت 15:10 http://www.phoenix-70.blogfa.com

عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم...
حدا اگه جای خدا بودیم چه طوری میشدیم؟!
اصلا خدا چه طوریه؟!

منیره جمعه 18 آذر 1390 ساعت 17:01

پست قبلی رو برداشتی یعنی سیگار اَخه ؟
دیگه نمی کشی ؟ آخرش کاربرد این آیکونها رو یادنگرفتم

ققنوسی جواب منو بده !
لطفن !

اتفاق خیلی عجیبی که نیست حذف کردن یک پست ! قبلن هم این کارو کرده بود که ... سیگار هم چیز خوبیه

قصه گو شنبه 19 آذر 1390 ساعت 10:08 http://khalvat11.blogfa.com/

من اگر جای خدا بودم
جدن از روی بنده هام خجالت می کشیدم.

طیبه تیموری شنبه 19 آذر 1390 ساعت 17:15 http://takhir.persianblog.ir

درود
ممنون از نظرت در سایت چوک

درخت ابدی شنبه 19 آذر 1390 ساعت 22:50 http://eternaltree.persianblog.ir

کلا دو طرف عجب صبری دارن!

فرزانه دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 12:47 http://www.elhrad.blogsky.com

داری انالحق می زنی ها حواست هست ققنوس ؟

جمله ات بوی کنایه می داد فرزانه جان ... اما :
گر چه ما بندگان پادشهیم
پادشاهان ملک صبحگهیم ... من اگر خیلی کار بکنم پادشاه ملک خویشتن باشم ... آن هم پادشاهی که اسیر ایمانش است .... حداقلش این است که دوست می دارم خاک ره این راه باشم قبل این که خاک شوم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد