به او گفتم‚ برای اینکه اندیشه ات را به حرکت در آوری همیشه باید عکس ِ یک اندیشه یا یک قضیه را نیز در نظر بیاوری و به آن نیز همزمان بیندیشی !
گذشت و او رفت.
بعد از مدتی دیدم که او رفته و یک عکاس شده!!
...
به عکس هایش که نگاه می کردم به او گفتم : چاره ای نیست! انگار ذات اندیشه یِ بسیاری با کپی برداری گره خورده! چرا که هنوز بسیاری نمی دانند که عکس ِ یک اندیشه نیز اندیشیدنی است و نه گرفتنی!