من به تو نگاه می کنم
تو مرا نگاه می کنی !
من به تو نگاه می کنم !
هر دو دیده ماه می کنم !
تا دو شمس چشم تو
نور در شبم ببارد و
ظلمت از شبم در آرد و ...
ماهتاب شب کنون بتاب !
از نگاه من ! نگاه منتظر !
نوبت نگاه با تو شد !
نور در سیاه شب شده است منتشر ...
تو مرا نگاه می کنی !
ولی چه سان ؟
در نگاه من ،
موج می زند فغان
داد می زند غریو
شکوه می کند صدا ؛
ای امان و ای امان !
آن فعان و آن غریو و آن صدا
آشکار می کنند
راز یک نیاز ...
تو مرا نگاه می کنی دوباره ، باز ،
در نگاه تو سکوت سرد
یک سکوت قصه گو !
قصه گوی رنج و درد !
آن سکوت سرد پوششی است ؟!
پشت آن سکوت آتشی است
آتشی که هر دمی زبانه می کشد ،
هر چه از صداست را سکوت می کند !
لایه های چشم من عیان
ولیک،
لایه های چشم تو نهان !
من به تو نگاه می کنم ؛
در نگاه من فغان فزون شده است !
تو به من نگاه می کنی ؛
انعکاس درد توست در نگاه من
دردها به بی نهایتش رسیده است ؟
تو مرا نگاه می کنی ؛
انعکاس داد من کنون ، در نگاه تو !
تو مرا نگاه می کنی هنوز ...
کاش می شد آن سکوت سرد
گرمتر شود کمی !
می شود ؟ 89