ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

خالی بازی!*

 

باز آی که لب از لب و یک خال بگیریم!
خالی تر از آنیم  دگر بال بگیریم!
من را بغلم کن! گلکم! سخت تر این بار
فریادرسی نیست، نگو فال بگیریم!
آن قدر که جان در برود، سفت ترش کن!
"مدلول" من م! خال اگر "دال" بگیریم!
جان می رود و سوژه فدای تو شود باز؛
تو جانی ِ جانی! تو بیا حال بگیریم!
دربندِ تو بودم که دگر محو شد این "من"
"تجریش"! بیا ختم و شبِ سال بگیریم
آن خال شود مدفنِ  "من"! بعد بیایید
هر سال براش دوره ی "انفال" بگیریم
انگشت به رو ی اش بگذاریم، وَ ذکری؛
یک فاتحه از خال و چش و چال بگیریم! 

 

 


*اصطلاحی است مربوط به بازی گل یا پوچ!