ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

خنده ی گرینده

لوده ای خواهم شد !
دلقکی حتی !
ملیجکی شاید !

حتی اگر بگویی ام؛
لوده ی لوس !
 

تنها نگو ... 


حتی اگر قرار باشد بلولم ،
کلمات را
در هم ...
تا شاید تو بخندی ،
به دلقکت !
که می خنداندت ،
با سلول به سلول وجودش !

لوده ای خواهم شد لوس !
تا خیال کنیم ، هر دو ؛
فراموش کرده ایم ،
خاطرات آغوش و بوس !

تنها نگو ...


لوده ای خواهم شد
تا تو به لودگی ام بخندی ،
به جای آنکه بر خاطراتمان گریه کنی !

که اثبات دوست داشتن ،
هماره در گفتن دوستت دارم نیست.
گاه اثبات آن در نگفتنش است.

نمی گویم ،
دوستت دارم !

تا بر لودگی هایم بخندی.
به جای آنکه بر خاطراتمان گریه کنی.
گریه کنم.

نمی گویم ،
دوستت دارم.
چرا که دوستت دارم !

لوده ای خواهم شد لوس !
تنها نگو
که‌،
طرفی از خاطره نمی بندیم...
خاطرات آغوش و بوس !                        تیر  89