ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

Spellbound,1945, By Alfred Hichkak

 

    

                  

 

دو برداشت شاعرانه ققنوس خیس از "افسون شده" ساخته ی آلفرد هیچکاکتقدیم با احترام ، به آلفرد هیچکاک ؛ 

 

 

شاعر
شور بوسه را افزون کرد
تا در لحظه ی بوسه ،
بوسه های تو تحقیر شود !

وقتی که بوسه های تو موزون نیست ،
چون شعر ! چون هنر !

درمان بوسه های تو عشق است.

و
عشق ،
موسیقی بوسه های تو می شود ...
و شعر بر آن می نشیند.

اما ،


شاعر  ،
در گرمی عشق اغراق می کند
تا در لحظه ی عشق بازی ...

وای ! سردمان شد !
آی شاعر شرور !

 

 

 


2

عقده گناه نخستین
مرا در مقابل درگاهت
زار و خطاکار انداخت !

بی گناه ! حتی ، بی خطا !

های حوا حوا !

من

اینجا ، 

بدون تو !
به خوردن تمام سیبهای دنیا 

به تمام  گناه های نکرده ام
اعتراف کرده ام
 

 
به خاطر گناه تو ! 

گناه نکرده ی تو !
عقده ی گناه تو ! 


عقده تاریخی گناه انسان !
عقده گناه من !

راستی ، حوا !

خودمانیم !
تو به عقده ی کدامین گناه ِ کردگار
به گاز زدن سیب اعتراف کرده ای ؟