ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

21GRAMS

 

 

می‌گن وقتی یه انسان می‌میره،21  گرم درست تو همون لحظه  از وزنش کم می‌شه! 21گرم واقعن چقد می شه ؟  21گرم اصلا چقدر وزن داره؟21 گرم چقد می تونه باشه ؟ 21گرم می تونه وزن پنج تا سکه پنچ سنتی باشه..21گرم وزن یه تیکه شکلات!..چقدر وزن داره این 21گرم که از ما کم می‌شه؟وزن هستی ما چقدره ؟ 

 

بیست و یک گرم ، ساخته ی الخاندرو گونزالس(محصول سال 2003) ، روایت گر سه داستان مستقل به صورت هم روند است. داستانهایی که شخصیت های اصلی اش در طول فیلم به سختی با هم تلاقی پیدا می کنند !

روایت داستان بیست و یک گرم از این حیث شبیه فیلم به یادماندنی "کرش" و هم چنین "بابل" و کپی به نسبت خوب ایرانی این نوع فیلم ها ، "تقاطع" (ساخته ی ابولحسن داوودی ، با بازیهای ؛ بانوی سینمای ایران ، فاطمه معتمد آریا ، بهرام رادان ، باران کوثری ، مجید مظفری و ...) می باشد.

زمان در این فیلم سیال است ، و سکانسها به دلخواه کارگردان و به مانند یک پازل ِ در ابتدای فیلم گیج کننده ، به نمایش در می آیند و نه طبق اصول گاهی ملال آور قصه گویی خطی.

دیشب و بعد اینکه بعد از سالها برای بار دوم و با دقت بیشتر ، این فیلم را دیدم به واقع به هنرمندانه چیده شدن سکانسها بیش از پیش پی بردم و از این توالی هنرمندانه لذتی بیشتر نصیبم شد.

اگر بخواهم در یک جمله درباره این فیلم بگویم ، می شود گفت ؛ بیست و یک گرم داستان ِ عشق و خیانت ، مرگ و زندگی و ایمان و عصیان انسانهاست.

سه داستان فیلم بیست یک گرم به نوعی داستان زندگی سه فرد با نامهای ؛ پل (با بازی مثل همیشه محشر شون پن) ، جک و کریستینا است.


پل ؛

او یک بیمار قلبی است که حال چندان خوشی ندارد و به انتظار قلبی برای عمل پیوند می باشد ، همسرش در طول مدت بیماری ، فداکارانه و عاشقانه از اوی بیمار پرستاری می کند.


جک ؛

یک خلافکار سابقه دار است که بعد از ایمان آوردن به مسیح زندگی سالمی را طبق اصول مسیحیت در پیش می گیرد. جک بعد از ایمان آوردن تمام اتفاقات زندگی اش را هدیه و از طرف مسیح می داند ! برنده شدن یک وانت ، زندگی ظاهرن خوب و آرام ، کسب و کارش با وانت و  ...

به نظرم فیلم می خواهد به ما بگوید که نسبت دادن تمام اتفاقات به یک عقیده ، و زندگی نکردن به قیمت آن عقیده (جمله ای که همسر جک در زندان به او می گوید) ، همیشه جالب نیست! چرا که روی دیگر این سکه ، اتفاقات بد زندگی است ، اتفاقاتی که تحملشان سخت است و یحتمل عصیان فرد مومن را به ارمغان می آورد. 

در ادامه ی داستان ، جک با همان وانتی که آن را هدیه ای از طرف مسیح می دانست ، با یک پدر و دو فرزند همراهش تصادف می کند ، و از صحنه ی تصادف فرار می کند!! آن پدر (مایکل) و دو فرزندش در این صحنه کشته می شوند. 

 

کریستینا؛
او همسر مایکل و مادر دو بچه ی کشته شده در حادثه ی تصادف است. در زمانی که مایکل در حالت کما و در بیمارستان قرار دارد ، کریستینا که به شدت اندوهگین است ، رضایت می دهد که قلب مایکل را برای پیوند اهدا کند ! و به این ترتیب بدون آشنایی قبلی با پل ،  به پل زندگی دوباره ای می بخشد.

پل بعد از عمل پیوند قلب ، به جستجوی اهدا کننده ی قلب خویش همت می گمارد و در این راه با کریستینا آشنا می شود و به مرور بین این دو علاقه ی عاطفی شدیدی شکل می گیرد. بعد از خیانت پل به همسرش که از او به شیوه ی مصنوعی باردار هم است ، و ایجاد رابطه با کریستینا ، کریستینا که همچنان از مرگ همسر و دو فرزندش افسرده است از پل می خواهد که جک(قاتل همسرش) را به قتل برساند. و این پیشنهادش با موافقت پل روبرو می شود.

سکانس شلیک کردن پل به سمت جک ، اما نکشتن او (که بیننده از این نکشتن در سکانسهای بعدی آگاه می شود) از هیجان انگیزترین صحنه های این فیلم است که بسیار عالی کارگردانی شده است.

از طرفی جک که به قول خودش طبق دستور خدا خود را به پلیس معرفی کرده بود ، انتظار کمک و یاری متقابل از طرف مسیح را دارد . جک بعد از ناامیدشدن از آسمان دچار بحران فکری شدیدی می شود.

عصیان جک از مسیحیت و خدا در آنجا به اوج خود می رسد که بعد از درگیری با پل ، که در آن جک ِ بدون اسلحه ، به شدت از طرف پل تحقیر می شود ( اما در لحظه ی آخر زنده می ماند) ، طبق اصول مسیحیت که در فیلم هم توسط جک به آن اشاره می شود (اگر کسی به یک طرف صورتت سیلی زد ، آن طرف صورتت را برای سیلی خوردن آماده کن ) عمل نمی کند و نیمه شب به قصد انتقام  به خانه کریستینا و هم بستر جدیدش پل ، هجوم می برد و با آن دو درگیر می شود... در این درگیری پل که کناری افتاده و مدتی است که قلب جدیدش هم کوک نیست و امید اندکی به زنده ماندن دارد ، در حرکتی غافلگیرانه و در معذوریت گیر افتادن چند وجهی بین زندگی و مرگ ، تیری را به سمت قلب سابق مایکل که حالا در قفسه ی سینه ی خودش قرار داشت شلیک می کند . خودکشی پل پایان داستان است ، اما جالب اینجاست که در این شیوه ی روایت داستان ، سکانس خودکشی ِ به نوعی اجباری پل را در اوایل داستان هم می بینیم . بعد از شلیک پل به سمت خودش ، این جملات را با صدای او که در آمبولانس و به سمت بیمارستان می رود می شنویم که نشاندهنده ی مرگ دوباره ی یک قلب می باشد !

می‌گن وقتی یه انسان می‌میره، 21درست تو همون لحظه  از وزنش کم می‌شه!! 21گرم واقعن چقد می شه ؟  21گرم اصلا چقدر وزن داره؟21 گرم چقد می تونه باشه ؟ 21گرم می تونه وزن پنج تا سکه پنچ سنتی باشه!.....21گرم وزن یه تیکه شکلات!...چقدر وزن داره این 21گرم که از ما کم می‌شه؟...وزن هستی ما چقدره ؟ 

 

درام مهیج اما غمگنانه بیست و یک گرم بیننده را در پایان با غمی متفکرانه به همراه ادامه ی زندگی اش ، تنها می گذارد!

پی نوشت ؛

21 گرم از آن دست فیلمهایی است که بیننده را مجاب می کند به احترام سینما و توانایی های بالقوه ی قصه گویی اش ، که در این فیلم تا حدودی به فعلیت رسیده است ، بایستی !