ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

مغز تعطیل است!


دلم تنگ است ...

یافتم !
دریافتم ،
چرا خون به مغزم نمی رسد ! 

 

 


 2 

 

مغز تعطیل است !

آی ... !

آن چه بر سرم خورد اکنون ،
یک دسته ی بیل است !
طیر ابابیل است !
موشک سجیل است !

مغز که تعطیل است !

آن چه در گلو دارم ،
آه !
بعض که نیست ،
میل است !

یکشنبه است و مغز ،
مشغول خوانش انجیل است !

تا معجزتی کند ،
برای دل ،
آن کس که خدای این ایل است !

مغز که تعطیل است ! 

 


آی رگهای خونرسان به مغز!
تنگ تر شوید !
آی چشم های سرکش و مست !
بیش ، تر شوید !
آی اشعار دلکش و نغز !
بیشتر شوید !

می دانم ،
دلم می ترکد امشب !
                             مرداد 89