ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

از برزخیان

1

جهنم سوزان تنت ، بهشت برین بود
و من می دانستم !
آری !
تن تو بت چین بود ! 

 

وقتی نباشی !
باغهای بهشت ،
بیابان بی حوصلگیست.
مهمانی شاد حوریان آنجا
مرا موسم افسردگیست !

 

 
بهشت بی تو به چه کارم می آید ؟
بگو در جهنم  ،
سر قرار ،
کی یارم می آید ؟ 

  

 

2
 پارادیزو به روی کلیسا انداخته است ،
پرده اش را !

 


پس است هوایت پارادایس ! 

پارادایس !
پا را از گلیمت درازتر مکن !
پایت را !

پاپی ام مشو !
پی آتش می گردم من !  

 

 

3
با من از عدم عدن ابد نگو !
ابدا باور نمی کنم  !

ابدیت تن خاکی تو بود ؟ 
نبود ! 

 

ابدیت در خانه ای بود،
که قفلش از یخ بود !
و داغی هوس آبش نمی کرد ! 

 

ابدیت عشق بود.
و عشق ابدیت بود !
و عشق ابدی ، عدن ابد !

عشق بازی با تو آبش می کند ،
قفل یخی را
تا بل باز شود در این دنیای فانی
به عدن ابد ، آنی !

                                              تیر 89