ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

ققنوس خیس

انگار که هست هر چه در عالم نیست / پندار که نیست هر چه در عالم هست

به نام آزادی

برای انسانهای مصری ؛ 

 

بسی گنج بردی در این سال سی

و ملتی مردند
ز بس که رنج ببردند
وخشم ها خوردند !
و وای !!
بله جناب مبارک !
و حال تو در تیر رسی .



مبارک است به شادی
 تمام مردم مصر
مبارکی که دگر نیست
زنده باد آزادی !
مبارکی که الی اللحد می رود ...

به نغمه ی جرسی .


و بوسه ی پسری از لبان دخترکی
و می شکفد غنچه ی دو لبهایش
بهار می شود
- از نو -
بهار آزادی
و باد می رود از میان موهایش
جوانه می زند یک باغ
بدون هیچ خسی .


و می روی و مست
به نام آزادی
برای شادی آنها که خون دل دادند ؛
چه رقص هاست میانه ی میدان حریت ، تحریر!
چه شورهاست ..
ببین ز هوش رفته است ظاهرن کسی.



ولیک کاش باغتان
باغبانی داشت
به جای تبر زنی بعد دوره ای که سی سال است
همیشه باغبان باغ سبز اندیشه،

به جای تبر کاش داشت قیچی هرسی .



کنون برادر هم رزم ، رفیق ، هم قطاری من !
مبر ز یاد ، به تاریخ کشورت بسپار
تبر بد است !
خون بتر !
تو کاری کن
بیا ،
نهادینه کن تو  ساز و کار داد رسی .


امید این پرنده ی در بند و دور هم این است
همیشه و همه جا با رعایت انسان
به وصل دوستمان ...
آه ! آزادی !
آه ! به آزادی !
برسی ...