وقتی که باز تو تنها می مانی ...
شاید یعنی تو تنها بوده ای ،
حتی آن زمان که تنها نبوده ای !!
و ... تو تنها خواهی بود !
و این بود ِ ازلی ابدی توست !
آه ! مرد غفاری !
افسوس ! ما نیز تنها خواهیم مرد !
هَه ! این لامصب حتی نبود تو نیز هست !
بیهوده برای فرار می کوشم.
21 تیر89
پی نوشت : این آغاز سلسله نوشتاری است که احتمالا آنها را در وبلاگم قرار می دهم.
متنهایی که درباره ی تنهایی نوشته ام !
البته تنهایی که من از او می گویم ، همچون آن مردک که کاغذ خمیر می کرد ، تنهایی اش پرهیایو نخواهد بود.
عکس تزئینی نیست !! ، لنگرود _ ساحل چمخاله _ خرداد 89